ای بتو چشم نکویی روشن
وی ز تو خانۀ دلها گلشن
بسته ام در سر زلفین تو دل
مشکن آن زلف و دلم را مشکن
هر سیاهی که رخت با من کرد
اندر آمدش همه پیرامن
خط خود بر رخ خوب تو نوشت
حسن چون دیدش وجهی روشن
درکشی دامن ازین چشم پر آب
تا نخوانند ترا تر دامن
چه زنی آتش در خرمن من؟
که زد آتش دل من در خرمن
خوش درآمد خصلت ای جان چه شود
گر درآیی تو چو خطّت با من؟
تا تخلّص کنم از وصف رخت
بثنای سر احرار ز من
فخر دین صاحب عادل که مدام
دشمنش باد بکام دشمن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی محبوب است. شاعر به محبوبش نگاه میکند و او را به عنوان روشنایی دلها تعبیر میکند. او بیان میکند که دلش را به زلفهای معشوق بسته و از او میخواهد که آن زلفها را نشکند. شاعر به تضاد رنگ سیاه و زیبایی محبوب اشاره میکند و این که چگونه زیبایی محبوب باعث روشنایی و روشنی در اطرافش میشود. در ادامه، احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق بیان میشود و او از تاثیر منفی عشق و عواطفش بر وجودش صحبت میکند. در نهایت، شاعر به فخرفروشی و تمجید از معشوق خود میپردازد و از دشمنیهایی که برای او وجود دارد، ابراز نگران میکند.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، نگاه زیبایت روشنیبخش است و به خاطر تو، دلها مانند یک باغ سرسبز و خرم شدهاند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلفهای تو خیلی آسیبپذیر شده است، پس لطفاً نه زلفهایت را به هم بزن و نه دل مرا بشکن.
هوش مصنوعی: هر تاریکی و سیاهی که به من نزدیک شد، تمام آن را در خود جذب کردم.
هوش مصنوعی: حسن، زیباییات را به گونهای توصیف کرده که وقتی آن را دید، چهرهات روشن و زیبایتر به نظر آمد.
هوش مصنوعی: اگر دامن خود را از چشم پر آب بکشید، دیگر کسی شما را با دامن تر نمیخواند.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند آتش را در کلاف زندگی من ایجاد کند؟ که دل من مانند کلافی در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: ای جان، چه سودی دارد اگر تو به من بیایی و خوبیهای تو مانند خط تو باشد؟
هوش مصنوعی: میخواهم از توصیف زیبایی تو خلاص شوم و دیگر از کسانی که آزاد و مستقل هستند، یاد نکنم.
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از فردی با ویژگیهای خاص اشاره دارد که در زمینه دین و عدالت سرآمد است. همچنین، شاعر از این فرد درخواست میکند که همواره در برابر دشمنانش پیروز باشد و زندگیاش بر کام آنها تلخ شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما شئت کان وان لم اشأ
و ما شئت ان لم تشا لم یکن
خلقت العباد علی ما علمت
ففی العلم یجری الفتی والمسن
فهذا مننت و هذا خذلت
[...]
هندسی یاری ای یار عزیز
بر تو هندسه چون تو بر من
گر به قولت نشود نقطه همی
منقسم ای صنم نقطه دهن
از برای چه دهان تو همی
[...]
چون من و چون تو شد ای دوست چمن
یک چمانه من و تو بی تو و من
توی بیتو چو بهار اندر بت
من بی من به بهار تو شمن
توبهٔ سست بروتان شدهاست
[...]
فما شئت کان و ان لم نشأ
و ما شئت ان لم نشأ لم یکن
خلقت العباد علی ما علمت
ففی العلم یمضی الفتی و المسن
علی ذا مننت و هذا خذلت
[...]
گاه آن است که طفلان چمن
اندر آیند چو عیسی به سخن
گه گشایند دهان از لاله
گه نمایند زبان از سوسن
مددی از دم عیسی است نسیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.