درین جناب همایون که تا قیامت باد
بیمن معدلت صدر روزگار آباد
مجال لطف فراخست و من عجب دلتنگ
نمود خواهم حالّی و هرچه باداباد
بزرگوارا ! قرب چهار ماه گذشت
که بنده یک نفس از بنده غم نبود آزاد
اگر هزار یکی از غمم نهی برکوه
شود چو سوزن زردوز بیضۀ پولاد
امید برتری از پایۀ خمولم نیست
که نیک پست فکندست دولتم بنیاد
برآستان توام خرج شد خلاصۀ عمر
که یک نفس زهنرهای خود نبودم شاد
نهال فضل و هنر را بآب دیده بسی
بپروریدم و هرگز بریم باز نداد
نمی ستایم خود را بحضرت تو و لیک
تو نیز نیک شناسی مرا ز روی نهاد
ازین ستانه فراتر نبوده ام گاهی
زعهد آنکه مرا مادر زمانه بزاد
بجز بخدمت تو بنده انتما نکند
هرآنکجا که پژوهش کنند زاصل و نژاد
ترازو آسا پیش خسان بیک جو زر
نه بوسه داد زمین را و نه زبان بگشاد
بزرگ و خرد بمن برنخاست هیچ حسود
که روزگارش بر من مزیّتی ننهاد
شد از تعرّض آسیب روزگار ایمن
ببارگاه تو هر مجرمی که ساخت ملاذ
زطالعست که من با برائت ساحت
زکمترین کس دایم همی کشم بیداد
رفیع رای تو را با کمال حزم و ثبات
چگونه کرد مزلزل عدو ؟ زهی استاد!
بدان خدای که جلّاد قهر لم یزلش
بخاک و خشت بدل کرد تاج و تخت قباد
بلطف او که جز از بهر رحمت عالم
محمّد عربی را بخلق نفرستاد
بخاک پای امینی که شرع و ملّت او
شد از مکان تو آراسته بدانش و داد
که آنچه در حق من گفت مفسدی بغرض
نه کردم و نه روا داشتم ، نه دارم یاد
تبارک الله چندان سوابق خدمات
شود بچربک و تضریب مفسدی بر باد
چرا ؟ چه بود ؟ چه کردم؟ زمن چه صادر شد؟
که عفو تو نتوانست پیش آن استاد
گناه گیر که کردم ، ببخش و باک مدار
که هم بطبع کریمی و هم بهمّت راد
من آنگهی سپر از دشمنان بیندازم
که تیغ حکم ترا کم شود مضا و نفاد
مرا شماتت اعدا بلا همی دارد
زیان مالی را ، دولت تو برجا داد
اگر نباشد دلگرمیی زعاطفتت
تنی چگونه برآید بدشمنی هفتاد؟
زخیط باطل اینها چه طرف بر بندم
چو تو که سایه حقّی نمی رسی فریاد
ترا سعادت باد و مرا شکیبایی
که در زمانه ازین صعبتر بسی افتاد
اگر نکو شودم کار از میامن تست
و گرنه خسته دلانرا خدای صبر دهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از دلتنگی و ناامیدی شاعر است که به درگاه بزرگوارانه کسی دعا میکند. او سه ماه است که از غمهایش رها نشده و احساس میکند که دولت و سعادتش بر اساس کوتهفکری خود ساخته شده است. شاعر به یادآوری میپردازد که در زمینه فضل و هنر، تلاشهای زیادی کرده اما هیچگاه نتیجهای نداشته است و از این بابت دچار ناامیدی است. او بر این نکته تأکید میکند که هیچ حسودی در برابر او وجود نداشته و در مقام خلع از آلام، به درگاه بزرگوار رجوع میکند. همچنین از عواطف و حمایتهای آن بزرگوار احساس دلگرمی میکند و امید دارد در مسیر زندگیاش بهبود حاصل شود. در نهایت، شاعر از خداوند درخواست صبر و شکیبایی میکند تا در سختیها به او کمک کند.
هوش مصنوعی: در این مقام والای شما، تا ابد باد خوش شانسی و عدالت بر روزگار و سرنوشت حاکم باشد.
هوش مصنوعی: فرصت برای مهربانی و دوستی بسیار زیاد است، اما به طور عجیبی احساس ناراحتی میکنم. میخواهم حال و هوایی عوض کنم و هر چه پیش آید، پیش خواهد آمد.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار! چهار ماه است که من هیچ وقتی از غم و دوری شما آزاد نبودهام.
هوش مصنوعی: اگر هزاران بار غمهای من را بر کوه بگذاری، در نتیجه مانند سوزنی خواهد بود که در دست خیاطی که با زر کار میکند، درون تخممرغ فولادی گم میشود.
هوش مصنوعی: من انتظار برتری ندارم و از این وضعیت بیخبر و خاموش راضیام، چرا که سرنوشت من بر روی اساس حال نیکو بنا شده است.
هوش مصنوعی: من در آستان تو هستم و تمام عمرم در این راه صرف شده است. حتی یک لحظه هم نتوانستم از هنرهای خود لذت ببرم.
هوش مصنوعی: من با اشکهای خود نهال علم و هنر را بسیار پرورش دادم و هرگز به خاطر زحماتم تلاشم را پس نگرفتم.
هوش مصنوعی: من خود را در پیشگاه تو، تحسین نمیکنم، اما تو هم مرا به خوبی میشناسی و به نیکی میدانی که کدام نهاد و شخصیت دارم.
هوش مصنوعی: من هرگز فراتر از این نقطه نرفتهام، که به یاد دارندۀ زمانه، مادرم مرا در این زمان به دنیا آورد.
هوش مصنوعی: جز در خدمت تو، کسی به بندگی نخواهد آمد. هرکجا که تحقیق کنند درباره اصل و نژاد، به تو توجه نمیکنند.
هوش مصنوعی: ترازو مانند یک ترازوی دقیق، در برابر افراد پست و بیارزش، نه زمین را به احترام بوسه میزند و نه حرفی میزند.
هوش مصنوعی: هیچ حسودی در زندگیام به من تعرض نکرد، زیرا زمان هیچ برتری خاصی برای او نسبت به من ایجاد نکرده بود.
هوش مصنوعی: از آسیبهای روزگار نجات یافته، هر کس که مرتکب خطایی شده، به درگاه تو پناه آورده است.
هوش مصنوعی: از سرنوشت من است که با پاکی و بیگناهی، همیشه از کمترین انسانها ظلم و ستم میچشم.
هوش مصنوعی: چگونه دشمن توانسته است با تمام احتیاط و ثبات رأی بالای تو را متزلزل کند؟ واقعاً تحسین برانگیز است!
هوش مصنوعی: بدان خدایی که همیشه قدرت و سلطهاش برقرار است، جلادی که قهر او دوستی و مرتبهی بالای قباد را به خاک و خاکستری بدل کرد.
هوش مصنوعی: به لطف خداوند، تنها به جهت رحمت برای جهانیان، پیامبر محمد عربی را به دنیا فرستاد.
هوش مصنوعی: به خاک پای فردی که به خاطر دانش و عدالتش، دین و ملت را از مکانت زیبا کرده، باید ارزش و احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: من به چیزهایی که درباره من گفتند، نه به قصد بد پاسخ دادهام و نه اجازه دادم که بر من تأثیر بگذارد، و حالا هم به این موضوع فکر نمیکنم.
هوش مصنوعی: خداوند را شکر، که چقدر خدمات پیشین میتواند به بهبود وضعیت کمک کند و فسادها را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: چرا اینطور شد؟ چه چیزی باعث این وضعیت شد؟ من چه کردهام که بخشش تو نتوانست جلوی آن مقام را بگیرد؟
هوش مصنوعی: ای گناهی که مرتکب شدم، لطفاً مرا ببخش و نگران نباش، زیرا هم ذات تو بخشنده است و هم ارادهات نیکو.
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت تو کاهش یابد و دیگر نتوانی از خود در برابر دشمنان دفاع کنی، من نیز سلاحم را کنار میگذارم.
هوش مصنوعی: دشمنان هرچند من را سرزنش میکنند، اما از نظر مالی برایم ضرری ندارد، زیرا نعمت و موهبت تو همیشه پابرجاست.
هوش مصنوعی: اگر محبت و محبت تو نباشد، چگونه ممکن است که انسانی با چنین بدبینی و دشمنی نسبت به دیگران، بتواند به زندگی ادامه دهد؟
هوش مصنوعی: این ابیات به این معناست که در مقابل باطل و نادرستیها هیچگونه فایدهای ندارد که تلاش کنم، زیرا تو، که در واقع نماد حقیقت و راستی هستی، هیچ گاه به فریاد من نمیرسی. در واقع، بیان میشود که تلاش در برابر نادرستیها بیفایده است وقتی که حقیقتی به اندازه تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی خوشبختی دارم و برای خودم آرزوی صبر، چرا که در این دنیا مشکلات زیادی به مراتب سختتر از این وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کارهایم خوب شود، به خاطر توست و اگر نه، از خداوند میخواهم که به دلهای غمگین صبر عطا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.