از جهان بخت بابرام گدا می خواهد
مشت خاکی که برای سر ما می خواهد
دل ازین عمر سیه روز بتنگ آمده است
شمع کوتاهی شب را زخدا می خواهد
سرم از افسر و از ظل هما بیزارست
موی ژولیده و سودای رسا می خواهد
گرچه خار رهت از پای کشیدن حیفست
چکنم گر نکشم آبله جا می خواهد
نبود صاحب همت که زاهل طمعست
تنگ چشمی که اجابت زدعا می خواهد
این خسیسان که تو بینی بجهان در کارند
که خس و خار زسیلاب فنا می خواهد
آنقدر می رود از راه برون مرشد شهر
که گر از هوش رود راهنما می خواهد
زین تلون که فلک را بنهادست کلیم
نتوان یافت که رو کرده کرا می خواهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.