می مکد خون دلم را غنچه عنابی اش
می زند بر آتشم دامن قبای آبی اش
عندلیب نوگلی گشتم که از طفلی هنوز
بوی شیر آید ز رنگ چهرهٔ مهتابی اش
جز به همپروازی عنقا به مقصد کی رسد
یک نفس گر می شوی در خویش گم می یابی اش
رهبر معراج عشقم شد تپیدنهای دل
آتش شوق مرا دامن زند بیتابی اش
نیست جویا را زشوخیهای حسنش آگهی
دل به عیاری رباید کاکل قلابی اش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.