گنجور

 
جویای تبریزی

رفت می نوشیم ز یاد آخر

شیشه از طاق دل فتاد آخر

خال او از ستاره سوختگی

پا به زنجیر خط نهاد آخر

آه دل را ز جای خود برکند

رفت این مملکت به باد آخر

چشم محتش به ناخن مژگان

گره از کار دل گشاد آخر

هر که رفت از پی هوا جویا

می دهد خویش را به باد آخر

 
sunny dark_mode