لب خندان به تو ای غنچه دهن بخشیدند
چشم گریان و دل خسته به من بخشیدند
زآشنایی سخن شر کن ای دل که ترا
همه دادند اگر درد سخن بخشیدند
آب و رنگی که فزون زان لب و دندان آمد
به یمن قدری و قدری به عدن بخشیدند
تا برد زخم دل غنچهٔ گل لذت درد
نمک ناله به مرغان چمن بخشیدند
بیش شد حلقهٔ زنجیر گرفتاری ما
زان دو چشمی که به آهوی ختن بخشیدند
هر قدر در سر آن زلف پریشانی بود
همه را جمع نمودند و بمن بخشیدند
دولت یاد بناگوش و قدی یافت دلم
گرچه جویا بهمن سرو و سمن بخشیدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند
سینه گرم چو خورشید به من بخشیدند
جام خورشید زیاد از دهن گردون بود
به لب تشنه دریاکش من بخشیدند
رنگ و بویی که ازان باغ جنان رنگین بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.