گنجور

 
جویای تبریزی

آنچه هرگز محرم گوشت نشد داد من است

وآنچه نگذشته است در خاطر ترا یاد من است

ناله می گردد تکلم بر لبم از درد هجر

گفت و گوی من چو نی دور از تو فریاد من است

پنجهٔ صد کوهکن پیچیده دست قدرتم

بیستون؛ دل، تیشه ناخن، پنجه فرهاد من است

 
sunny dark_mode