به آب و تاب حسنش عشقباز است
دلم چون شمع در سوز و گداز است
دل تنگ از تماشایش گشادید
نگاه ما کلید قفل راز است
نماید آب و تاب حسن او را
شکست رنگ ما آیینه ساز است
خیالی در برم دوش آتش افروخت
هنوزم شیشهٔ دل در گداز است
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
به آب و تاب حسنش عشقباز است
دلم چون شمع در سوز و گداز است
دل تنگ از تماشایش گشادید
نگاه ما کلید قفل راز است
نماید آب و تاب حسن او را
شکست رنگ ما آیینه ساز است
خیالی در برم دوش آتش افروخت
هنوزم شیشهٔ دل در گداز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که شرح حال من لَختی دراز است
به حاضر گشتن خسرو نیاز است
بیا کامشب شب ناز و نیاز است
چو زلف ماهرویان شب دراز است
صنم گفت از من این پرسش نه ساز است
رها کن سر گذشت من دراز است
خشوع مومنان جان نماز است
از آن معنی که با او دوست راز است
مرا از چشم تو نازی نیاز است
به نازی کش مرا چندین چه ناز است
دلم بنواز یعنی سوز و بگداز
که دل مسکین غمت مسکین نواز است
رخت دارند و خط بیچارگان دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.