گنجور

 
جویای تبریزی

نهانی در حجاب زندگانی

برون آی از نقاب زندگانی

به قید جسم تا هستی گرفتار

گل آلوده است آب زندگانی

سوادنامه جز زیر و زبر نیست

گذشتم بر کتاب زندگانی

نفس را آمد و رفت پیاپی

بود موج سراب زندگانی

نترسد از خمار صبح محشر

سیه مست شراب زندگانی

به غفلت رفت ایام حیاتت

بشد عمرت به خواب زندگانی

نظر کن آمد و رفت نفس را

ندانی گر شتاب زندگانی

 
sunny dark_mode