ای بروی و خوی تو برج مه و چرخ اثیر
وی بخوبی زهره ات مزدور خورشیدت اجیر
چهر تو شیریکه از آن شیر پیدا رنگ خون
لعل تو خونیکه درآن خون نهفته بوی شیر
کوته اندر پیش دلجو قامتت سرو بلند
تیره اندر نزد نیکو عارضت بدر منیر
این رخست اندر نقابت یا که ماه اندر قصب
این قداست اندر قبایت یا که سرو اندرحریر
ها برافشان دست و شو ما را بکامی پایمرد
هابرون نه گام و شو ما را بجامی دستگیر
هی چه کوشی با عزیزان و مرا بینی ذلیل
می چه نوشی با بزرگان و مرا دانی حقیر
زافتقار شاه برکوی من از گردون حصار
زاهتمام میر درکاخ من از سندس حصیر
باده دارم که نشنیده است بویش هیچ شاه
ساده دارم که نادیده است رویش هیچ میر
هر شب از نور شرابم صحن گیتی همچو قار
هردم از دود کبابم سقف گردون همچو قیر
مطربان دارم که دل از صوتشان یابد قرار
ساقیان دارم که چشم از حسنشان گردد قریر
در میان محلفم گردنده از خورشید جام
برکنار مجلسم بنهاده از گردون سریر
گر تو ای ابرو کمان یکروزم آئی میهمان
دیگر از بزمم نپیچی رخ زنندت گر به تیر
خانه بینی شریف و خلوتی یا بی نظیف
درگشاده خوان نهاده نقل نیکو می هژیر
میگسار اندر یمیمنت دلبری خدمت گزین
نی نوا زاندر یسارت شاهدی منت پذیر
مستهائی با ادب خنیاگرانی نوش لب
آن بزیر آراسته بم آن ز بم رفته به زیر
زینهمه نیکوتر است آنگه که از بهجت مرا
کلک بر دفتر ترنم راند از مدح امیر
مایه بحر عمیق اندر بر طبعش تباه
پایه چرخ بلند اندر بر قصرش قصیر
حسن تقریرش سماعت داده بر گوش صمیم
لطف تحریرش بصارت هشته در چشم ضریر
پیش فرش موج خشکد بر رخ بحر محیط
نزد بذلش رعد نالد بردل ابر مطیر
ز امتزاج اختر و ارکان چو آمد این خلف
از جمال روز افزونش جوان شد چرخ پیر
بس غناخیز است عهد ز انواع نعم
صد منادی یافت نتواند بملکش یک فقیر
برق صمصامش چو گردد اخگر انگیز نبرد
چشم سردی دارد از دوزخ روان زمهریر
ای امیربا دل باذل که باندبیر تو
وقت هیجا کار شمشیر آید از کلک دبیر
برمیانت یک پرند و از یلان فوجی گشن
برکمانت یک خدنگ و از گوان جمی غفیر
بانگ کوس اندر صماخت خوشتر از بانگ رباب
بوی خون اندر مشامت بهتر از بوی عبیر
بفکنی پهلو ز پشت اسب چون برگ از درخت
برکشی اژدر زغار کوه چون موی از خمیر
تیر آتش بارت اندر سینه کند آوران
چون ستاره ذو ذنب اندر دل چرخ اثیر
پشت خم تیغ تو اندر کله بد اختران
راست مانند هلال اندر سپهر مستدیر
کین دشمن در دل تو رعب تو در قلب خصم
چون منافق در بهشت و چون موافق درسعیر
تا وصال دوستان باشد روان را بوستان
یارت اندر عیش و نوش و حاسدت دروای و ویر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دارای قالب شعر است و به توصیف زیباییها و فضایل یک شخص (شاید محبوب یا دوست خاص) پرداخته است. شاعر از خصوصیات ظاهری و باطنی این فرد از جمله زیبایی چهره، قامت بلند و جذابیتهایش سخن میگوید. همچنین به دعوت او به میهمانی و لذتبردن از شراب و خوشگذرانکردن در کنار یکدیگر اشاره میکند. شاعر به تضاد احساسات و حسرت خود در مقایسه با دیگران اشاره کرده و بر نکتههایی چون دوستی، زیبایی، و نشانههای وفاداری تأکید دارد. در نهایت، اشاره به اینکه در کنار این زیباییها و شادیها، غمی نیز وجود دارد که باید پذیرفته شود، به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: تو مانند ماه بر روی زمین هستی و تأثیر تو همچون ستاره زهره درخشان است. خورشید تو را به خدمت گرفته و تو درخشش و زیبایی خاصی داری.
هوش مصنوعی: چهرهی تو مثل شیر است که رنگ خون لعل تو را نمایان میکند و این خون، عطری از شیر در خود دارد.
هوش مصنوعی: قد بلند و زیبا و دلنشین تو در مقابل دلجویی، به مانند سرو است. چهره نیکویت مانند ماهی درخشان در شب تاریک میدرخشد.
هوش مصنوعی: این چهره تو زیباست مانند ماه که در آسمان درخشان است، یا این زیبایی که در چادر تو وجود دارد مانند سرو سربلند در پارچهای نرم و لطیف است.
هوش مصنوعی: ای دل، دستهایت را همواره به سوی آسمان بگستران و ما را به کامیابی برسان. برپا و استوار باش تا به ما یاری رسانی و ما را نگهداشته و از سقوط نجات دهی.
هوش مصنوعی: تو برای خوشی و لذت با عزیزان خود میکوشی و من را در حالتی ذلیل و پست میبینی، و در عین حال با بزرگان مینشینی و میدانی که من حقیر و کوچک هستم.
هوش مصنوعی: از آنجایی که شاه به خاطر نیازش به من به زمین افتاده و در کوی من به خاک آمده، به همین سبب از آسمان حصاردار و از خیانت میر در کاخ من، حتی بر روی فرش نرم و باقیمانده نیز رنج میکشد.
هوش مصنوعی: من مشروبی دارم که هیچکس بوی آن را نشنیده است و کسی را دارم که هیچکس چهرهاش را ندیده است.
هوش مصنوعی: هر شب با نور شرابم، دنیا برایم مانند یک دشت است و هر لحظه که بخار کباب میپیچد، سقف آسمان تاریک و مثل قیر میشود.
هوش مصنوعی: من نوازندگانی دارم که صدایشان دل را آرامش میبخشد و ساقیانی دارم که زیباییهایشان چشم را سیراب میکند.
هوش مصنوعی: در میان جمعیت نشستهام و گلابی از خورشید در دست دارم. در محفل من، تختی از آسمان قرار داده شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو ای ابرو کمان، یک روز به مهمانی من بیایی، دیگران از بزم من دوری میکنند زیرا چهرهات مانند تیر به دل مینشیند.
هوش مصنوعی: وقتی به خانهای با شخصیت و خلوتی نگاه میکنی، میبینی که در آن به روی مهمانان باز است و سفرهای از خوشخوراکیها فراهم شده است.
هوش مصنوعی: دلبر خوشسیمایی را برگزین که در میخانه مشغول جشن و میگساری است و به واسطهی نوا و ساز، در انتظار عشق است. همچنین، دلبری را که در کوچکسری خود، به منتها و درخواستهای او پاسخ میدهد، در نظر داشته باش.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و هنرمندی افرادی اشاره دارد که با آداب و اخلاق خوب، به خوشنودی و نشاط میپردازند. آنها به گونهای دربارهٔ لذایذ زندگی و زیباییها صحبت میکنند که به دلنشینی و دلپذیری میانجامد. در واقع، شاعر به توصیف افرادی میپردازد که با رعایت آداب و فنون هنری، میتوانند فضایی شاداب و خوشایند ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: بهترین حالت زمانی است که از شادی و شوق، قلمم بر روی دفتر بنویسد و از ستایش امیر بگوید.
هوش مصنوعی: عمیقترین و باارزشترین ویژگیهای او باعث شده تا به نسبت آنچه در ولایت خودش از او انتظار میرفته، به اندازهای بزرگ و اثرگذار باشد که بتواند بر دیگران تأثیر بگذارد. اما در عین حال، برتریهای او او را به چالش میکشد و ممکن است احساس کند که در مقایسه با دیگران، در برآورده کردن انتظارها و آرزوهایش کوتاهی کرده است.
هوش مصنوعی: زیبایی بیان او به گوش دلنشین است و نیکویی نوشتهاش چشمان نا بینا را روشن میسازد.
هوش مصنوعی: پیش از اینکه امواج دریا بر سطح آرام آن بزنند، رعد و برق در دل ابرهای بارانزا به صدا درمیآید.
هوش مصنوعی: وقتی که ستارهها و اجزا به هم آمیخته شدند، این نسل جدید که ناشی از زیبایی افزون اوست، باعث جوانتر شدن آسمان کهن شده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، زندگی پر از نعمتها و فراوانی است، اما در عین حال، حتی یک فقیر نیز نمیتواند در این سلطنت به رفاه و آسایش دست یابد.
هوش مصنوعی: چشم سرد او همچون شعلهای است که در میدان جنگ، ناگهان روشن میشود و آتش شدت و قدرتش را نشان میدهد، اما در عین حال، خنک و سردی هم دارد که به یاد دوزخ و سرمای سوزان آن میاندازد.
هوش مصنوعی: ای فرمانروا، با دلی که همیشه در آستانهی فداکاری است، در زمانی که نیاز به اقدام جدی و جنگ باشد، فرامین و دستورات از قلم نویسنده برمیآید.
هوش مصنوعی: بر دستانت پرندهای نشسته و از شجاعان گروهی گرسنه به سمت تو آمدهاند. بر بازویت همچنین تیرکی آماده شده و از جمعی بزرگ در افق نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: صدای کوس در دل تو دلپذیرتر از صدای رباب است و بوی خون در مشام تو خوشایندتر از بوی عطر.
هوش مصنوعی: اگر از پهلو اسب جدا شوی، مانند برگ که از درخت کنده میشود، و اگر اژدها را از دامنه کوه بیرون بکشی، همانند مویی که از خمیر بیرون آورده میشود، این کارها نشاندهندهی قدرت و مهارت خاصی است.
هوش مصنوعی: عشق و احساسات پرشور تو مانند تیر آتشین است که در سینه من نشسته و میسوزاند. مانند ستارهای دنبالهدار که در دل آسمان در حال درخشیدن است.
هوش مصنوعی: پشت خم تیغ تو، مانند هلال در آسمان، بدی سرنوشت بدخواهان را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که دشمنی که در دل تو وجود دارد، مانند ترسی است که در دل حریف وجود دارد. این حس مانند حالتی است که یک فرد نفاقکار در بهشت دارد، مانند کسی که در آتش نیز نسبت به او دوستی وجود دارد. دو حالت متعارض در وجود انسان و روابطش با دیگران را نشان میدهد و به تضادهایی که در روابط انسانی میتواند وجود داشته باشد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دوستان دسترسی داریم، روح ما مانند باغی پر از شادی و خوشی خواهد بود و حسادت در آن جایی نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سپاه گل هزیمت شد ز خیل ماه تیر
از ترنج افروخت بستان چون سپهر از ماه تیر
با منقط سیب گوئی نار کفته کرده جنگ
این بخست آنرا بتیغ و آن بخست اینرابتیر
کان بتن بر کفته دارد زخمها از تیغ مهر
[...]
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت
توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر
از فراق نوبهاران در دل نارست نار
[...]
پیر شد طبع جهان از گردش گردون پیر
تیر زد بر خیل گرما لشکر سرمای تیر
تا هوا سنجاب پوشید و حواصل کوهسار
گلبن از دیبا برهنه است و گلستان از حریر
حُلّه بافان را برون کردند گویی از چمن
[...]
ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر
از گریبان تاج سازی وز بن دامن سریر
تا بدین تاج و سریر از بهر مهرویان غیب
هر زمانی نوعروسی عقد بندی بر ضمیر
با چنین تاج و سریر از بهر دارالمُلکِ سِرّ
[...]
ای مجیر دین ایزد ، کایزدت بادا مجیر
در معالی بی عدیلی ، در مکارم بی نظیر
داعی اعمال را کف جواد تو مجیب
خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر
بدسگالان را خلاف امر تو بئس القرین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.