گنجور

 
سلیمی جرونی

سیوم پند این بود ای سرو آزاد

که بر حسن و جوانی پر مشو شاد

ز من بشنو سخن تا می توانی

مشو مغرور، بر حسن و جوانی

خرد را با جوان، بیگانگی دان

جوانی شاخی از دیوانگی دان

به ملک عاقلی باشد امیری

جوانی را به سر کردن به پیری

جوانا پرستم بر خویش مپسند

که از پیران شنیدستم من این پند

که نبود در جوانی غیر مستی

غم پیری، جوانی خور که رستی

بنه روز جوانی بهر خود برگ

جوان تا پیر باشد، پیر تا مرگ

جوانی را که از وی در عذابی

غنیمت دان که مشکل بازیابی

مباش از کار و کرد خویش خشنود

که غفلت نقد عمرت جمله بر بود

جوانی را کزو هستت حسابی

گه پیری، خیالی دان و خوابی

 
sunny dark_mode