ای که سلطان خیالت کرده در جان منزل است
منزلت را منزلت بالاتر از آب و گل است
بس که جان و دل درآمد از در و دیوار تو
خانه ای گویی نه از آب و گل از جان و دل است
اینچنین کین خانه را بینم فروغ از روی تو
بیدلان را راز دل در وی نهفتن مشکل است
دل میان گریه دارد ازتو امید کنار
غرقه را از موج دریا آرزوی ساحل است
رحم کن بر حال تنها مانده تاریک رو
ای که مه در هودج و خورشیدت اندر محمل است
از تنم پیوند جان بگسل چو راندی ناقه تیز
زانکه تن را پای فرسوده ست و جان مستعجل است
می کند جامی روان سوی تو شعری تر چو آب
زانکه با آب روان طبع لطیفت مایل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به توصیف محبت و جذبهای میپردازد که معشوق در دل و جان او ایجاد کرده است. او میگوید که وجود معشوق برای او از آب و گل بالاتر و ارزشمندتر است و حس میکند که خانهاش نه تنها از مواد دنیوی، بلکه از جان و دلش پر شده است. برای او، زیبایی معشوق به حدی است که بیان راز دل در این مکان دشوار میشود. شاعر در کلماتش از غم و تنهاییاش سخن میگوید و از معشوق میخواهد که به حال او رحم کند. در نهایت، او به خوب بودن روح و احساس خود نسبت به معشوق اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که عشق و محبت در او مانند آبی جاری است.
هوش مصنوعی: ای کسی که خیال تو در جانم جای دارد، منزلت از این آب و گل (دنیا) فراتر و بالاتر است.
هوش مصنوعی: این خانه به قدری پر از عشق و احساس است که به نظر میرسد نه از خاک و آب بلکه از جان و دل ساخته شده است. هر گوشهاش پر از انرژی و روح است.
هوش مصنوعی: این طور که این خانه را میبینم، نور و روشنیاش از چهره توست و برای عاشقان بیخبر راز دل را در این مکان پنهان کردن دشوار است.
هوش مصنوعی: دل در میان اشکها به تو امیدوار است، مانند کسی که در دریا غرق شده و به ساحل آرزو میکند.
هوش مصنوعی: ای کسانی که در دل شب تنها و در تاریکی ماندهام، بر حال من رحم کن. تو که مانند ماه در میانسری و مانند خورشید در جلال و زیبایی هستی.
هوش مصنوعی: اگر روح من از بدنم جدا شود، همانند اسبی که با شتاب میتازد، این امر به این خاطر است که بدن خسته شده و روح در انتظار آزادی است.
هوش مصنوعی: جامی به سمت تو میریزد، شعری تازه و شیرین مثل آب، زیرا طبیعت نازکطبع تو به آب روان علاقهمند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است
همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است
من ندانم کین دل دیوانه را مقصود چیست
کو همیشه سوی سرگردانی من مایل است
فیل محمودی فرو ماند اگر بیند به خواب
[...]
تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است
زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است
جز جفای من نگردد در دل سنگین او
بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است
نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من
[...]
بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است
این که عیسی بار خر بر دوش گیرد مشکل است
ای عزیزان رهرو راه دلارام است دل
چون سبکبار است پیش از کاروان در منزل است
مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی
[...]
من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است
کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است
چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا سحر
در کمین مردم چشم است و مردم، غافل است
عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر
[...]
گرچه از باران دیده خاک آن کو پر گل است
پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است
بنده را گر پیش خویش از مقیلان خوانی رواست
هر که رو در قبله روی تو دارد مقبل است
دل همه تن اشک خونین گشت و آمد سوری چشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.