ای که به شیرین سخنی نرخ شکر می شکنی
حبک اضنی بدنی شوقک افنی وسنی
چهره برافروخته ای جان کسان سوخته ای
ماه کدامین فلکی شمع کدام انجمنی
دیده کنم فرش رهت چون تو به سویم گذری
سر فکنم در قدمت گر تو ز پایم فکنی
گشت چمن کن بگشا غنچه صفت بند قبا
تا نکند شاهد گل دعوی نازک بدنی
پرده چو از چهره کشی حیرت شمع چگلی
شانه چو در طره زنی غیرت مشک ختنی
عشق تو و هستی من آتش و آبند به هم
حین تغیبت بدا حین بدا غیبنی
جامی اگر ساخت هدف یار سواد بصرت
به که قدم پیش نهی دیده به هم برنزنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی سخن میگوید. شاعر به محبوب خود اشاره میکند که با سخنهای شیرینش قلبها را جریحهدار میکند و بر درد و شوقش میافزاید. او چهرهی محبوب را توصیف میکند که مانند ماه میدرخشد و به زیبایی و جذابیتش اشاره میکند. شاعر در آرزوی دیدار محبوبش است و آماده است برای او هر فداکاریای انجام دهد. از زیبایی و نازکی محبوب میگوید و همچنین از عشق و عواطف آتشینش که در تضاد با وجودش قرار دارد. در نهایت، شاعر به غیبت محبوب اشاره میکند و آرزوی وصال و ملاقات دوباره را دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که با سخنان شیرینت، قیمت شکر را پایین میآوری، عشق تو زندگیام را به زحمت انداخته و آرزوی تو باعث از بین رفتن عمرم شده است.
هوش مصنوعی: چهره ای درخشان و پرشور، جان افرادی را که دچار سوختگی و رنج هستند، به یاد می آورد. این ماه زیبا از کدام آسمان آمده و در کدام جمع دوستان میدرخشد؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تو را ببینم، فرش راهت را برایت میگسترانم و در حضورت سر به زیر میاندازم. حتی اگر تو موفق شوی که مرا به زمین بیندازی.
هوش مصنوعی: برو به چمن و غنچهها را باز کن، تا اینکه شاهد زیبایی گل نتواند در مورد نازکی خود ادعا کند.
هوش مصنوعی: زمانی که پرده را از چهرهات کنار میزنی، شمع را حیرتزده میکنی و هنگامی که با شانهات به موهایت رسیدی، غیرت مشکیننرمی را به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: عشق تو و وجود من مانند آتش و آب هستند که وقتی دوری و غیبت تو پیش میآید، باعث تغییراتی در حال و روز من میشود.
هوش مصنوعی: اگر جامی هم درست کرده باشد، هدفش این است که برای دوستش نگاهی عمیقتر به زندگی داشته باشد. بهتر است که قدم به جلو بگذاری و چشمانت را نبندی تا از زیباییها بهرهمند شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو بربود ز من مایهٔ مایی و منی
خود نبود عشق ترا چاره ز بیخویشتنی
دست کسی بر نرسد به شاخ هویت تو
تا رگ نخلیت او ز بیخ و بن بر نکنی
با لب تو باد بود، سیرت نیکی و بدی
[...]
عارف گوینده اگر تا سحر صبر کنی
از جهت خسته دلان جان و نگهبان منی
همچو علی در صف خود سر نبری از کف خود
بولهب وسوسه را تا نکنی راه زنی
راه زنان را بزنی تا که حقت نام نهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.