خرم آن کس که برد پی به ره هیچ کسی
تا درین ره ننهی پای به جایی نرسی
هرچه جز شستن دست هوس از حاصل خویش
باشد اینجا همه بی حاصلی و بوالهوسی
تا بری عهد به سر نسبت از آدم بگسل
عهد الله الی آدم عهدا فنسی
کم زن از وصل ریاحین نفس ای مرغ قفس
که تماشاگر بستان ز شکاف قفسی
گرچه از محمل لیلی نرسد بانگ درای
شادم از قافله او به مقام جرسی
آید از نور رخت زمزمه نارکلیم
یعلم الله که تو از شعله آن مقتبسی
نیست جز حکم تو در کشور ما حکم دگر
شغل تو روز بود شحنگی و شب عسسی
تا لب جام شد آلوده ز شهد لب تو
می زند مرغ دلم پر به هوای مگسی
زنده شد جامی از انفاس خوشت جان سخن
شاید ار نام برآری به مسیحا نفسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نکتههایی درباره عشق، تلاش و سرنوشت میپردازد. شاعر میگوید که هیچ کس نمیتواند به مقصدی برسد مگر اینکه راه را بشناسد و در آن قدم بردارد. او به بیثمر بودن دستاوردها و هوسها اشاره میکند و تأکید میکند که وفاداری به عهدهای خداوند و انسان مهم است. همچنین، شاعر از زیباییهای عشق سخن میگوید و تأثیر آن بر روح و روان را توصیف میکند. عشق همچون یک جام نوشیدنی است که میتواند زندگی را به معنای واقعی پررنگ کند. در نهایت، او به یک نوع ارتباط معنوی و رازآلود بین انسان و عشق اشاره میکند و بیان میکند که عشق و احساسات عمیق میتواند روح را زنده کند.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی برای کسی است که در مسیر زندگی از تجربه و راهنمایی دیگران بهرهمند شود، زیرا اگر بدون آموزش و راهنمایی پیش بروی، به جایی نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از رهایی از خواستههای نابجا و دروغین باشد، در اینجا تنها بیفایدهگی و پوچی است.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، این جمله به این معناست که انسانها به خاطر فراموشی و عدم پایبندی به عهدی که با خدا دارند، به رابطهی خود با او آسیب میزنند و این ارتباط را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: ای پرنده قفس، کمتر از رسیدن به گلها و عطر آنها مست و شاداب باش، چرا که تو فقط از شکاف قفس به تماشای باغ میپردازی.
هوش مصنوعی: هرچند صدای درای از محمل لیلی به من نمیرسد، اما به خاطر اینکه از قافله او به مکان جرسی میروم، خوشحالم.
هوش مصنوعی: از نور چهرهات، نغمهای سر میزند، و خداوند میداند که تو از شعلهی آن نور درخشانی.
هوش مصنوعی: در سرزمین ما تنها فرمان توست و هیچ فرمان دیگری وجود ندارد. روزها شغلت برتری و شبها به مراقبت و نگهبانی از ما میپردازی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که لب جام به شربتی شیرین از لب تو آغشته شده، دل من با شوق و اشتیاق به پرواز درآمده و به سوی مگسی میرود.
هوش مصنوعی: اگر از سخنان شیرینت بگویی، مانند یک جرعه زندگی بیدار میشود و ممکن است با نامی از تو، به مجروحان عشق جان تازهای ببخشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاخ انگور کهن دخترکان زاد بسی
که نه از درد بنالید و نه برزد نفسی
همه را زاد به یک دفعه، نه پیش و نه پسی
نه ورا قابلهای بود و نه فریادرسی
از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی
که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی
روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم
چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟
در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی
[...]
به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی
میدهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی
گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش
گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی
گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم
[...]
گر درونسوختهای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی؟
ای که انصافِ دلِ سوختگان میندهی
خود چنین روی نبایست نمودن به کسی
روزی اندر قدمت افتم و گر سَر برود
[...]
کس ندارم که پیامی برد از من به کسی
چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی
بر کسی شیفته ام باز من خام طمع
که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی
از منش یاد نمی آید و خود می داند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.