تویی آن آفتاب عالم آرای
که داری در دل هر ذره ای جای
جمالت را عماری در عمارت
نمی گنجد سوی ویران ما آی
مپوش از ما به ما نور رخ خویش
به گل خورشید تابان را میندای
میان ما و تو ماییم پرده
کرم کن وز میان این پرده بگشای
خرد زنگ است بر آیینه عشق
بده می ساقیا وین زنگ بزدای
چو جانان جان جان توست جامی
جهان در جست و جوی او مپیمای
بزن در دامن آن جان جان دست
منه دیگر برون از خویشتن پای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش محبوبی میپردازد که همچون آفتابی در دل هر ذرهای جای دارد. شاعر آرزو میکند که جمال محبوبش بیشتر از آنچه که در ویرانی اوست، نمود پیدا کند و از او میخواهد که نور خود را از او دریغ نکند. در این مسیر، پردهای میان عشق و خودخواهی مانع برقراری ارتباط میشود که شاعر از محبوب میخواهد آن را کنار بزند. همچنین شاعر به اهمیت عشق و وجود محبوب در زندگی میپردازد و از ساقی میخواهد که عشق را به او بنوشاند تا بتواند زنگهای ناخواسته را از دل خود پاک کند. در نهایت، شاعر دعوت به تلاش برای یافتن محبوب و غرق شدن در عشقش میکند.
هوش مصنوعی: تو همان آفتاب درخشان و زیبایی هستی که در دل هر ذرهای از دنیا حضوری روشن و جایگاهی ویژه داری.
هوش مصنوعی: حضور زیبایی تو آنقدر بزرگ است که در هیچ بنای ساختهای جا نمیشود؛ بنابراین، بیا به ویرانه ما که جایی برای تو دارد.
هوش مصنوعی: از ما چهره زیبا و نورانیات را پنهان نکن، خورشید درخشان را به گل و دمی نمیبخشیم.
هوش مصنوعی: بین ما و تو، خودمان در اینجا هستیم. لطفاً پرده را کنار بزن و از پشت این پرده، راهی برای ارتباط باز کن.
هوش مصنوعی: عقل و خرد مانند زنگاری بر روی آینه عشق نشستهاند. ای ساقی، عشق را به من بده و این زنگار را از بین ببر.
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو روح و جان توست، در جستجوی او به دنبال دنیا نمیگردی.
هوش مصنوعی: به آن موجود روحانی نزدیک شو و دست خود را دیگر از خودت بیرون نبر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز کین دل همی جوشید بر جای
زمانی دیر و آنگه جست برپای
خداوندا چنین گفتست حاسد
که میباشد مرا جای دگر رای
به معبودی که مستغنی است ذاتش
ز خواب و خورد و فرزند و زن و جای
که گر تا ره به دهلیز تو دانم
[...]
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
مرا دیدار خود آن لحظه بنمای
گره یکبارگیم از کار بگشای
مرا سیّ و دو خدمتکار بودند
همه یک خانه و یک روی و یک رای
و شاقانی چو مروارید خوشاب
سمن دیدار و خندان و شکر خای
همه سر تیز و سخت و چست و چالاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.