ز جوش باده چو گرددترانه گو لب خم
درآن ترانه کنم صوفیانه خود را گم
چو آن ترانه ام از خویشتن تهی سازد
عجب مدار چو پیمانه گر جهم در خم
تو گنج حسنی و گرد تو اژدهای فلک
به قصد پاس تو زاغیار سرنهاده به دم
به راه رخش تو سر پر خمار افتاده
بود خمار مرا بشکند به کاسه سم
اگر فروغ جمالت رسد به صبح نخست
فراغتی بود آفاق را ز صبح دوم
تویی به لطف پری بل کزان لطیفتری
که داد جلوه خدایت به صورت مردم
به رشح خامه جامی نظرگشا کاینجاست
که سر همی زند از نیم قطره صد قلزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل، شاعر از حالتی شاداب و سرمستی ناشی از شراب صحبت میکند و به تأثیر آن بر روح و روان خود اشاره دارد. او با اشاره به ترانهای که از نوشیدن باده به وجود میآید، به نوعی فراموشی درباره خود را تجربه میکند. شاعر همچنین از زیبایی و جذابیت معشوق خود سخن میگوید و او را منبع نور و روشنی به حساب میآورد. در نهایت، او به وصف جمال و لطافت معشوق پرداخته و تأثیرات عمیق این زیبایی را بر زندگی و جهان خود بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که باده به جوش میآید و آهنگ دلنوازی ایجاد میکند، من هم در کنار آن، با عشق و شادی، خودم را در آن لحظه گم میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که آن آهنگ من را از وجود خودم خالی میکند، شگفتزده نشو، زیرا مانند پیمانهای است که اگر در لبهی ظرف باشد، میتواند پر شود.
هوش مصنوعی: تو همانند گنجی باارزش و گرانبها هستی، و دور تو مانند اژدهایی که به خاطر پاسداری از تو در آسمان قرار گرفته، پرندگان زاغ در حال مراقبتند.
هوش مصنوعی: در مسیر زیبایی تو، سرم نشئگی و مستی داشت و در این حال، خمار و دلتنگیام را با یک جرعه از کاسه سم، که نماد تلخی و درد است، میشکنم.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو به صبح اول برسد، این باعث میشود که آرامش و آزادی در تمام عالم حاکم شود و صبح دوم را به دنبال خواهد داشت.
هوش مصنوعی: تو به خاطر لطف و زیباییات زیباتر از پریها هستی، که خداوند زیباییاش را در قالب انسان به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: نگاهی به این نوشته بینداز که در آن بیان میشود، اینجا جایی است که از یک نیمقطره، صد دریا سرچشمه میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.