نه نگاری که دل و جان به غمش یارکنم
عشق او هرچه کند حکم به آن کار کنم
روز من چون شود از گردش گردون شب تار
از فروغ رخ او شمع شب تار کنم
نه رفیقی که ز اخلاق پسندیده او
مرهم سینه ریش و دل افگار کنم
نه حریفی که درارد ز درم ساغر می
تا به آن کسب نشاط دل غمخوار کنم
نه ندیمی که چو دریای دلش موج زند
گوش جان را صدف لؤلوی شهوار کنم
به ازان نیست که درگوشه ویرانه خویش
پا به دامن کشم و روی به دیوار کنم
جامی آسا چو دهد وحشت تنهایی روی
مونس طبع خود از دفتر اشعار کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از غم عشق و تنهایی خود صحبت میکند و به توصیف حالاتی میپردازد که ناشی از دوری یا غم معشوق است. او میگوید که هیچ چیز جز عشق و یاد او نمیتواند مونس او باشد. حالاتی چون تاریکی شب، درد دل و بیرفیق بودن را توصیف میکند و به دنبال راهی برای فرار از این تنهایی و اندوه میگردد. در نهایت، به این نتیجه میرسد که شعر و ادبیات میتواند تسکینی برای دل افسردهاش باشد.
هوش مصنوعی: نه معشوقی که به خاطر غمش خود را ناراحت کنم، عشق او هر کاری که بخواهد، انجام میدهم.
هوش مصنوعی: وقتی زندگی من تحت تأثیر چرخش زمان قرار میگیرد و روزها سپری میشوند، شب تاریک را با روشنایی چهره او مثل شمعی روشن میکنم.
هوش مصنوعی: من دوستی ندارم که با اخلاق نیکو و پسندیدهاش بتوانم زخمهای دلم را درمان کنم.
هوش مصنوعی: من حریف و رقیبی ندارم که از در خانهام وارد شود و با نوشیدن جامی، غمهایم را فراموش کنم و سرور قلبم را به دست آورم.
هوش مصنوعی: من دوستی ندارم که مانند دریایی پرشور باشد و دلش تلاطم کند، تا من بتوانم با گوش جانم، جواهرات لؤلوی خوشگلی از او بگیرم.
هوش مصنوعی: بهتر است که در گوشهی ویرانهی خودم خفته بمانم و به دیوار نگاه نکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که احساس تنهایی و وحشت به سراغم میآید، میتوانم به شعرهای خود مراجعه کنم و با یادآوری آنها، آرامش و دوستی را بیابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دشمن زنم و دوستی اظهار کنم
دست دل گیرم و دریوزه دیدار کنم
ناله نغمه سرایان چمن بی اثر است
روشی وام ز مرغان گرفتار کنم
رشته را این صنمان حبل متین می سازند
[...]
کی بود دل ز می وصل تو سرشار کنم
غصه را خون کنم و در دل اغیار کنم
طفل مکتب شوم و پیش ادیب نگهت
سبق شکوة هجران تو تکرار کنم
ته بته گریة خون گشته که در دل گر هست
[...]
وقت آن شد که دگر سر حق اظهار کنم
خرقه و سبحه بدل بابت وز نار کنم
راز عشقش که پس پرده دل هست نهان
با دف و چنگ عیان بر سربازار کنم
صوفیان را ز می صاف چشانم قدحی
[...]
دیدم و گفتم نادیدهاش انگار کنم
دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم
غیر معقول بود منکرِ محسوس شدن
من از این یاوه سُراییها بسیار کنم
با پسر مشدیی افتاده سر و کار مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.