سبکدستی کن ای ساقی بده رطل گران ما را
به خود درمانده ایم از ما زمانی وارهان ما را
نمی خواهیم کافتد چشم ما بر ما خوشا وقتی
که سازی در حجاب غیب خویش از ما نهان ما را
میان ما و تو نبود حجابی جز وجود ما
بیا یکدم کمر بگشای و بردار از میان ما را
جمال خود نما تا نیست گردیم از وجود خود
که هست این نیستی تخم بقای جاودان ما را
چنان از شوق تو مستیم و در عشق تو مستحرق
که نی پروای جان مانده ست و نی فکر جهان ما را
نشان دولت سرمد به نام ما کجا آید
نکرده از نشانها پاک عشق بی نشان مارا
نه در کون است منزل عشق را نی در مکان جامی
رهی بنما برون از عرصه کون و مکان ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که بادهای گرانبها به او دهد، زیرا او و دوستانش از ناامیدی رنج میبرند. آنها آرزو دارند که روزی برگزیده شوند و از دنیای مادی رها شوند. شاعر بر این باور است که تنها با نمایان شدن زیبایی و حقیقت عشق میتوانند به درک عمیقتری از هستی برسند و از خودخواهی کنار بگذارند. او به عشق و شوقی اشاره میکند که آنقدر عمیق است که دیگر نگرانی از جان و دنیایشان ندارند. در نهایت، شاعر از ساقی میخواهد که راهی برای رسیدن به عشق و حقیقتی فراتر از دنیای مادی نشان دهد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً با مهارت عمل کن و به ما رطل بزرگی از شراب بده، زیرا ما در حال حاضر به اندازه کافی درمانده و ناامید هستیم. به ما فرصتی بده تا از این وضعیت نجات یابیم.
هوش مصنوعی: ما نمیخواهیم که به خودمان نگاه کنیم، خوشا به حال زمانی که تو در پس پردهی پنهانیت، ما را از خود دور کنی.
هوش مصنوعی: بین ما و تو هیچ مانعی جز وجود خودمان نیست. بیا یک لحظه کمر را از کار بگشا و این فاصله را از میان بردار.
هوش مصنوعی: زیبایی خود را به نمایش بگذار تا ما از وجود خود محو شویم، زیرا این عدم وجود، تخم بقا و جاودانگی ما را در خود دارد.
هوش مصنوعی: ما به قدری از شوق تو سرشار و در عشق تو غرق هستیم که نه به جان خودمان اهمیت میدهیم و نه به دنیا و مسائل آن.
هوش مصنوعی: نشان ثروت و قدرت جاودان به اسم ما نمیتواند بیاید، زیرا عشق واقعی ما بدون نشانه است و پاک از هر علامتی است.
هوش مصنوعی: عشق در دنیای مادی و مکانهای فیزیکی قرار ندارد. نه در چیزی که وجود دارد و نه در جایی که قابل لمس است. باید راهی پیدا کنیم که ما را فراتر از این دنیای مادی و محدودیتهای آن ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خانهخانه میآرد چو بیذق شاهِ جان ما را
عجب بردست یا ماتست زیر امتحان ما را
همه اجزای ما را او کشانیدهست از هر سو
تراشیدهست عالم را و معجون کرده زان ما را
ز حرص و شهوتی ما را مهاری کرده در بینی
[...]
مگسوار از سر خوان وصال خود مران ما را
نه مهمان توام آخر بخوان روزی بخوان ما را
کنار از ما چه میجویی میان بگشاد می، بنشین
به اقبالت مگر کاری برآید زین میان ما را
از آنم قصد جان کردی که من برگردم از کویت
[...]
نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را
چه گوید چون بپرسد نیست چون نام و نشان ما را
فلک چنگیست خم ما ناتوانها تارهای او
رضای دوست مضرابی که دارد در فغان ما را
با فغان ظاهرم وز ضعف پنهان وه که سودایت
[...]
کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند
نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.