چون بامداد بینمت ای ماه دلفروز
در عیش و خرمی گذرانم تمام روز
چون خورهزار رشته بتاب از فروغ خویش
چشم مرا ز هر چه نه دیدار خود بدوز
بهر گزند چشم خسان برفروز رخ
همچون سپند مردمک چشمشان بسوز
با غمزه هرکه دید خم ابروی تو گفت
تیریست سینه سوز و کمانیست کینه توز
عشق از دم فسرده ندارد حرارتی
ناید به فصل دی ز هوا گرمی تموز
واقف ز عشق و حسن من و تو چو بیندم
گوید به صد شگفت که تو زنده ای هنوز
جامی به جور تافتی از راه عشق روی
ماذاک فی سریعة اهل الهوی یجوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و جذابیت معشوق سروده شده است. شاعر در آغاز به تأثیر دیدن معشوق در صبحگاه اشاره میکند که زندگیاش را شاد و خوش میکند. او از قدرت نورانی معشوق سخن میگوید که چشمها را از دیگر مناظر دور میکند. شاعر همچنین به سوز دلهای عاشقان و تأثیر نگاههای معشوق بر آنها اشاره میکند و تجربه عشق را به معنای نبود حرارت و گرما در فصل سرد تشبیه میکند. در نهایت، به عشق و زیبایی معشوق تأکید کرده و بیان میکند که عشق و زیبایی آنها همچنان زنده است.
هوش مصنوعی: وقتی که صبح تو را میبینم ای ماه زیبای دلانگیز، تمام روز را در شادی و خوشی سپری میکنم.
هوش مصنوعی: چون خورشید هزاران پرتو از نور خود میتاباند، چشم من را از هر چیزی که غیر از دیدار خودت است، منصرف کن.
هوش مصنوعی: به هیچوجه اجازه نده که چشمهای حسود به زیبایی و رخسار تو بخورد، زیرا مانند آتش سوزاننده هستند و میتوانند مردمک چشمشان را بسوزانند.
هوش مصنوعی: هر کس که با ناز و زیبایی ابروی تو آشنا شد، گفت که این نمود از تیر زهرآگینی است که در دل مینشاند و همچون کمانی است که حسد و کینه را در خود دارد.
هوش مصنوعی: عشق که در حالتی سوخته و بیحال است، نمیتواند حرارتی تولید کند. در فصل زمستان، گرما و تازگی که در تابستان وجود دارد، نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی کسی از عشق و زیبایی من و تو آگاه میشود، با تعجب میگوید که هنوز زندهای.
هوش مصنوعی: نوشیدن جامی که به خاطر عشق بدست آمده، نشان میدهد که در مسیر عاشقی، هر مشکلی قابل عبور است و افراد اهل عشق میتوانند از آن بگذرانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
اندر طریق عشق مسلم نهای هنوز
عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود
از سردی زمستان و ز گرمی تموز
در کوی عشق راست نیابی چو تیر و زه
[...]
ای فخر عصر، مؤتمن دین ، امین ملک
در دل ترا ز آتش انده مباد سوز
با سور و پا سروری و تا هست روزگار
بی سور و بی سرور مبادات هیچ روز
مجروح باد سینهٔ پر کینهٔ عدوت
[...]
یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز
الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز
من آتشین زبانم از عشق تو چو شمع
گویی همه زبان شو و سر تا قدم بسوز
غوغای روز بینی چون شمع مرده باش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.