زهی نور تو از هر ذره ظاهر
کمال وحدت ذات تو قاهر
تویی اول تویی آخر ولیکن
نه اول باشدت پیدا نه آخر
تویی ظاهر ز هر خاطر ندانم
چرا سالک کند نفی خواطر
ز جام عشق تو یک جرعه خواهم
ولیکن لاعلی ایدی المظاهر
ز تو غایب چرا باشم چو بینم
به حال خود تو را جاوید حاضر
تویی در چهره معشوق منظور
تویی در دیده عشاق ناظر
نیاید با وطن باز آن که گردد
به عزم کعبه کویت مسافر
کند ترک سفر هر راهدانی
که گردد بر درت روزی مجاور
طریقت جامی از صاحبدلی گیر
که باشد در سلوک عشق ماهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق الهی و وحدت وجود میپردازد. او به نور و عظمت خداوند اشاره میکند و بیان میدارد که خداوند در هر ذرهای از وجود و در هر لحظهای حاضر است. هرچند خداوند همواره اول و آخر است، اما نه در قالبهای معمولی قابل فهم است. شاعر از عشق به خداوند و yearning برای درک او صحبت میکند و میگوید که هیچ کس نمیتواند از او غایب باشد زیرا او همیشه در حال حاضر است. همچنین اشاره میکند که کسی که به عشق الهی برسد، دیگر تمایل به ترک مسیر و سفر ندارد و در نهایت به دنبال راهی است که در سلوک عشق به درک و ممارست برسد.
هوش مصنوعی: ای نور تو، از هر ذرهای از عالم روشنایی میبخشی و نشاندهندهی کمال و یکتایی ذات تو هستی که بر همه چیز سلطه دارد.
هوش مصنوعی: تو اولین و آخرین هستی، اما نه آغاز تو را میتوان دید و نه پایانات را.
هوش مصنوعی: تو همواره در دل هر اندیشهای هستی، نمیدانم چرا سالک ناگزیر باید از این اندیشهها دوری کند.
هوش مصنوعی: از جام عشق تو یک جرعه میخواهم، اما نه برای نیکیهایی که در ظاهر نمودار است.
هوش مصنوعی: چرا از تو دور باشم وقتی که همیشه تو را در حالت خودم حاضر میبینم؟
هوش مصنوعی: تو در چهره محبوب ظاهر هستی و در چشم عاشقان، تو را مینگرند.
هوش مصنوعی: کسی که با هدف زیارت کعبه از وطن خود خارج میشود، هرگز از سفر به وطن خود باز نخواهد گشت.
هوش مصنوعی: هر مسافری که به درگاه تو برسد، دیگر سفر را رها میکند و در آن جا ماندگار میشود.
هوش مصنوعی: از یک فرد با تجربه و آگاه در مسیر عشق کمک بگیر، زیرا او در زمینه سلوک و سیر و سلوک عاشقانه ماهر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
[...]
غنودستند بر ماه منور
خط و زلفین آن بت روی دلبر
یکی را سنبل نو رسته بالین
یکی را لالۀ خود روی بستر
ز مشکین جعد زنجیرست گویی
[...]
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
[...]
همایون جشن عید و ماه آذر
خجسته باد بر شاه مظفر
امیر انشاه بن قاورد جغری
جمال دین و دین را پشت و یاور
خداوندی ، کجا کوته نماید
[...]
یکی گفتی که شه را ویس بدتر
به خان اندر ز صد خاقان و قیصر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.