گنجور

 
جامی

ازان با کوه غم فرهاد دست اندر کمر دارد

که پرویز از لب شیرین دهانی پر شکر دارد

وز آن در بادیه حیران رود مجنون سرگردان

که درحی حسن لیلی جلوه با یار دگر دارد

سوی باغم مخوان ای خواجه دهقان چه سود آخر

ز باغی در نظر آن را که داغی بر جگر دارد

کجا در کوی تو یاد آرد از فرش حریر آن کس

که خار اندر ته پهلو و خارا زیر سر دارد

چه حد چون منی از رخ کشیدن زلف مشکینت

براین دولت اگر دارد ظفر باد سحر دارد

به از تابوت محمل نیست وز احباب محمل کش

گر از خاک درت آواره ای رو در سفر دارد

به پیش تیر تو سینه سپر شد وین دل نالان

نه چندین ناله از تیر تو دارد از سپر دارد

هنر عشق است و دانایی ز علم و عقل یکتایی

خوش آن کس کو دلی دانا و جانی پر هنر دارد

شدی عاشق به پای دوست نقد جان فشان جامی

نباشد عاشق آن کز دوست جان را دوستتر دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عمعق بخاری

خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد

که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد

گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد

گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد

دم عیسی‌ست، پنداری، که مرده زنده گرداند

[...]

امیر معزی

مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد

پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد

ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همی‌گیتی

که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد

بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد

[...]

سنایی

مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد

که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد

دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر

یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد

چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

مرا گویند مولانا ترازویی‌ست کز عدلش

نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد

درین شک نیست کو همچون ترازویی‌ست زین معنی

که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد

مجیرالدین بیلقانی

هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید

خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد

ز مرغی کو خورد آتش حسدها می‌برد مرغی

که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه