گنجور

 
جامی

به توبه شیخ مهوس مرا موسوس شد

چو دید ساغر لعلت حریف مجلس شد

که بست طاق خم ابرویت تعالی الله

که سجده گاه دل و جان صد مهندس شد

خراب بود به وحشت سرای هجر دلم

خیال روی تو تشریف داد و مونس شد

چو سرو نازگذشتی به باغ و گرد رهت

عبیر جیب گل و کحل چشم نرگس شد

فدای پیر مغان باد نقد هستی من

که یمن همت او کیمیای این مس شد

متاع فقر طلب لیک ازان توانگر دل

که هر چه داشت به می صرف کرد و مفلس شد

چو گشت مدرسه میخانه زان لب میگون

عجب مدار ز جامی اگر مدرس شد