گنجور

 
جامی

به طرف باغ عجب دلکش است سایه بید

که لمعه لمعه درخشد ازان میان خورشید

زنند چشمکت آن لمعه ها ز جنبش باد

که خیز دیده عبرت گشا به لاله و خید

به لاله بین که چه سان داغ بر جگر دارد

که نیست ساغر عشرت به دست او جاوید

به خید بین که فکنده پلاس ماتم خویش

که خواهدش به خزان طی شدن بساط امید

ز تاج نرگس و تخت گلم به یاد آمد

زوال افسر پرویز و مسند جمشید

نوای مرغ خزان دیده چیست موسم گل

دهد به وصل پس از محنت فراق نوید

کنید یاد ز جاوید فرقتی که مراست

خدای را چو نوای نوید او شنوید

خوش است صورت و معنی به وفق یکدیگر

چو نامه تو سیه شد چه سود جامه سفید

صریر کلک تو جامی اگر به چرخ رسد

ز رشک مزمر خود بر زمین زند ناهید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل

که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید

اساس طبع ثنایست، بل قوی‌تر ازان

ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ

کسایی

دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من

میانِ دیده و مژگان ستاره‌وار پدید

به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه

به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید

فرخی سیستانی

نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید

حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید

عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد

حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید

چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او

[...]

مسعود سعد سلمان

هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید

هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید

که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود

عزیز خود را اندر هزار ناز بدید

سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه