گنجور

 
جامی

عاشقم اما نمی گویم کجا

بیخودم لیکن نمی دانم چرا

بیخودم زان می که آن را نیست جام

عاشقم جایی که آنجا نیست جا

حبذا زان می که از یک جرعه ساخت

از وجود خویشتن فانی مرا

ساقیا یک جرعه دیگر ببخش

تا شوم فانی ز پندار فنا

چون ز پندار فنا فانی شوم

برزنم سر از گریبان بقا

عشق بازم با تو فارغ آمده

از خیال غیر و پندار سوا

بلکه من هم از میان بیرون روم

جامی آسا با تو بگذارم تو را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

ای مکارم را یمینت رهنما

وی اکابر را بصدرت التجا

چون تو ناورده ستاره شهریار

چون تو نادیده زمانه پادشا

آسمان از قصر تو گیرد علو

[...]

انوری

هرکه سعی بد کند در حق خلق

همچو سعی خویش بد بیند جزا

همچنین فرمود ایزد در نبی

لیس للانسان الا ما سعی

مولانا

تا به شب ای عارف شیرین نوا

آن مایی آن مایی آن ما

تا به شب امروز ما را عشرتست

الصلا ای پاکبازان الصلا

درخرام ای جان جان هر سماع

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۸۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

حاضران را دل خدا داند کجا

ریش بالان کرده سرها در هوا

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه