دلم ز هجر رخت رو به کلبه غم کرد
پلاس کلبه غم را لباس ماتم کرد
ز تندباد حوادث چه غم چنین که مرا
نهال عشق تو در سینه بیخ محکم کرد
ملک زحسن تو در آب و خاک سری دید
که از مشاهده آن سجود آدم کرد
ببین لطافت حاجی که یاد تشنه لبی
که سوخت دور ز کعبه به آب زمزم کرد
مباد راحت مرهم نصیب بی دردی
که با جراحت تیغ تو یاد مرهم کرد
گرفت جم همه روی زمین به زیر نگین
چو وصف لعل تو نقش نگین خاتم کرد
جز آبیاری سروت نداشت جامی چشم
که از خیال رخت جوی دیده پر نم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند
که دست جود تو با خاندان آدم کرد
خدای خواست که بر عالمی ببخشاید
تو را به رحمت خود پادشاه عالم کرد
پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد
بهانه ساخت که شنجرف بوده پی گم کرد
تبسمی ز لب دلفریب او دیدم
که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد
چنان شدم ز غم و غصهٔ جدایی دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.