چو از تنوع اوضاع گنبد دایر
بیاض صبح نمود از سواد شب ظاهر
طلوع نیر خور رونق نجوم ببرد
هجوم نور قوی شد ضعیف را قاهر
شوند گمشدگان در نشیمن غیبت
به مقتضای ظبیعت به حال خود حاضر
جنود وحش شدند از منام خود بیدار
وفود طیر شدند از مقام خود طایر
درین صباح خجسته هنوز بودم من
نشسته با دل جمع از تفرق خاطر
که ناگه ازدر خلوت به کام استعجال
سلام گوی درآمد غلامکی شاطر
رساند مژده که از بارگاه جاه و جلال
رسید قاصدی از وصف او خرد قاصر
برهنه پای دویدم به سنگ ترک وقار
بتان نخوت و ناموس و نام را کاسر
برون خانه گرانمایه تاجری دیدم
به تاج فخر متوج چو صیغه تاجر
سلام کردم و دستش به بوسه فرسودم
بدان مثابه که دست مزور را زایر
لطیف نامه ای ازآستین برون آورد
چو زآستین درختان شکوفه را زاهر
گرفتم از وی و جا کردمش پس از بوسه
به سر به عزت بسیار و حرمت وافر
سرش بدست تواضع گشادم و خواندم
سه چار بار ز اول تمام تا آخر
یکی صحیفه خوش دیدمش ز سر تا پای
چو وجه ناظر دیدار ایزدی ناضر
مبانیش چو مقالات منشیان شایع
معانیش چو خیالات شاعران نادر
ز لفظهاش یقین لطف لهجه لافظ
ز سطرهاش مبین حسن صنعت ساطر
چنین که می کند از مثل خود زبان بندی
سزد که منشی او را لقب شود ساحر
چو دیدم آن نسق نظم و نثر دانستم
که مشکل است شدن بر جواب آن ظافر
گهی ز حرص شدم بر جواب آن عازم
گهی ز حزم شدم ز ارتکاب آن حاذر
میان جرأت اقدام و دهشت احجام
همین که دید مرا منهی خرد حایر
زبان گشاد که جامی تو در سلیقه نثر
چنان نیی که شوی بر جواب آن قادر
ز فکر نثر بگردان عنان به فتوی من
به شعر کوش نه اخر یجوز للشاعر
دوصد دقیقه پسندم ز خاطر ناظم
که یک دقیقه نیفتد پسندم از ناثر
به حکم عقل کشیدم کارخانه نظم
به دست فکر گریبان خاطر فاتر
به لفظ لفظ ازان کارنامه میمون
به حرف حرف ازان بارنامه فاخر
هزار تحفه مدح اززبان دل واقع
هزار حرز دعا از میان جان صادر
زدم رقم سوی شاهی که عدل او چو عمر
بود خرابه کون وفساد را عامر
دلاوری که به حرب حسام روز غزا
شود شکافته چون کاف ازو سر کافر
به زور بازوی دین پروری فروبندد
در فجور به انفاذ شرع بر فاجر
بلند مرتبه سلطان ابویزید که هست
به ذات خویش صفات کمال را حاصر
ز قصر قدر رفیع وی اولین پایه
رواق تاسع افلاک را بود عاشر
کند برای اثر در خلاف حکم فلک
چو در طبیعت مقسور قوت قاسر
چنان رهیده ز ضیق زمان که در نظرش
به حال متحد افتاده ماضی و غابر
به عدل و جود ثنایش چنان بود کآرند
به قصد نعت غد و امس قابل و دابر
زند ز رشک ایادیش دمبدم بر روی
کف از تلاطم امواج قلزم زاخر
حسود مضطربش را چه تاب سطوت او
میان آتش زیبق چه سان بود صابر
جهان پناها آنی تو فی المثل که بود
محامد تو چو امثال در جهان سایر
مدار دین و خداوندگار ملک تویی
بجز تو کیست درین هر دو نامی و آمر
نتابد از رخ بیضا مثالت الانور
نیاید از کف دریا نوالت الابر
چه حاجت است دلت را به کد فکر و نظر
ز نور غیب شود بر تو آشکارا سر
مهارتت بود آن گونه در فنون حکم
که در همه چو حکیمان یک فنی ماهر
ز هر خبث که نیفتد پسند دین و خرد
ردای عز تو از لوث آن بود طاهر
کسیر سنگ جفای سپهر جان نبرد
اگر نه لطف تو گردد کسیر را جابر
ظلام ظلم جهان را همه فرو گیرد
اگر نه قهر تو گردد زمانه را زاجر
عدوت لعل قبا دید خویش را در خواب
به قتل تیغ تو گشت آن خیال را عابر
به عهد عدل تو اینش بس است رفعت قدر
که جای دارد بر نوک رمح تو جابر
زکنه مدح تو از من نه ممکن است سخن
که کنه آن را غوری بود عجب غایر
به غور آن نرسم گرچه رخش فکرت من
ز سنگ چشمه برآرد به ضربت حافر
چو قاصرم ز ثنایت به ان بود که شوم
پی دعات قریب مجیب را ذاکر
نه طامعم به ثنا و دعات بلکه بدان
شوم نعیم نوال گذشته را شاکر
بلی همیشه بود طبع صاحب همت
به عز شاکری از ذل طامعی نافر
همیشه تاکه بود در مجاری افعال
ملاذ مذنب عاصی مهیمن غافر
چو در صوالح اعمال رو کنی بادت
قضا معین و قدر یاور و خدا ناصر
ولی جاه تو در کسب و کار خود رایج
عدو ملک تو درگیر و دار خود خاسر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف صبح و بیداری عالم است که پس از شب سیاه، نور خورشید و زیباییهای طبیعت را به تصویر میکشد. شاعر به دیدن یک غلام شاطر میپردازد که خبر خوشی از بارگاه سلطنتی را به او میآورد. شاعر به دیدن تاجری بزرگ میشتابد و نامهای زیبا دریافت میکند. سپس به توصیف مدح و ستایش پادشاه ابویزید میپردازد و فضایل او را از جمله عدالت و جودش بر میشمارد. شاعر در نهایت به قدرت و بزرگی پادشاه تأکید میکند و بیان میکند که مدح و ستایش او از توانایی او فراتر بوده و حتی در وصف او محدودیتهایی وجود دارد. این شعر در نهایت نمایانگر محبت و ارادت شاعر به پادشاه و تقدیر از فضایل اوست.
هوش مصنوعی: وقتی که تغییرات اوضاع به شکل دایرهای از زندگی نمایان میشود، مانند اینکه سپیدهدم از سیاهی شب نمایان میگردد.
هوش مصنوعی: با طلوع خورشید، جاذبه ستارگان کم رنگ میشود و نور قوی بر ضعف و تاریکی غلبه میکند.
هوش مصنوعی: گمشدگان در دنیای غیبت، با توجه به ویژگیهای طبیعی خود، به وضع خود بازمیگردند و حاضر میشوند.
هوش مصنوعی: حیوانات وحشی از خواب بیدار شدهاند و پرندگان از جایگاه خود پرواز کردند.
هوش مصنوعی: در این صبح خوش، هنوز در حال نشستن بودم و با دلی آرام و بیپریشانی از افکار متفاوت، در کنار خودم بودم.
هوش مصنوعی: ناگهان از در خلوت، با شتاب وارد شد و سلام گفت، یک پیشخدمت جوان و چابک.
هوش مصنوعی: خبر خوشی آمد که پیامی از دربار عظمت و شکوه او رسید، با این حال عقل ما از توصیف او ناتوان است.
هوش مصنوعی: برهنه پا به سمت سنگ دویدم و ترک کردم آرامش خود را. بتان که نماد زیبایی و افتخار بودند، توهمی از خود برتر بینی و شرافت را در من برانگیختند.
هوش مصنوعی: در بیرون خانه، تاجری ارزشمند و محترم را دیدم که به دلیل شکوه و بزرگیاش، همچون یک تاجر موفق به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: سلام کردم و با محبت دستش را بوسیدم، همانطور که زائری به دست مبارک کسی که در مقام و منزلت بالاست، احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: لطیف نامهای از آستین خود بیرون آورد، مانند شکوفههایی که از آستین درختان نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: از او هدیهای گرفتم و پس از بوسهای، با احترام و ارادت فراوان در دلم جا دادمش.
هوش مصنوعی: من با تواضع سرم را پایین آوردم و شروع به خواندن کردم، چندین بار از اول تا آخر را خواندم.
هوش مصنوعی: یک کتاب زیبا را دیدم که از ابتدا تا انتها جذاب بود، مانند چهرهایی که در دیدار با زیبایی الهی میدرخشد.
هوش مصنوعی: معانی و مفاهیم این مطالب، مانند نوشتجات و مطالب رسمی است که مشهور و متداول هستند. اما معانی و مفاهیم مستتر در آنها، شبیه به تصورات و خیالات شاعرانه و نادر هستند.
هوش مصنوعی: از کلامش میتوان فهمید که زیبایی و لطافت در صدای او نهفته است و از نوشتههایش میتوان به روشنی هنر و مهارتش پی برد.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند خودش را به زبان و بیان دربیاورد، شایسته است که او را جادوگر بنامند.
هوش مصنوعی: وقتی آن ترتیب و ساختار نظم و نثر را دیدم، متوجه شدم که پاسخ به آن دشوار است.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر طمع و ولع، برای پاسخ به آن شخص عازم شدم و گاهی به خاطر احتیاط و هوشیاری، از انجام آن کار پرهیز کردم.
هوش مصنوعی: در میان شجاعت عمل کردن و ترس از چالشها، همینکه خرد و عقل من را از انجام کار باز میدارد، مهم است.
هوش مصنوعی: زبان خود را باز کن، زیرا تو در نثر، آنقدر توانمند نیستی که بتوانی به خوبی به سؤال یا موضوع مورد نظر پاسخ دهی.
هوش مصنوعی: به جای اینکه در دنیای نثر بمانی، به توصیه من به دنیای شعر برو. در شعر تلاش کن، زیرا شاعری مجاز است که از احساسات و افکار خود به شیوهای آزادانه بیان کند.
هوش مصنوعی: من دوصد دقیقه از نظر ناظم خوشم میآید، اما یک دقیقه هم از ناثر خوشم نمیآید.
هوش مصنوعی: با استفاده از عقل و دانش خود، نظمی را در ذهن ایجاد کردم که افکار و احساساتم را به کنترل درآورد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک سند مهم و خوشیمن میپردازد که از طریق کلمات و جملات به زیبایی توصیف شده است. در واقع، کارنامهای که از آن یاد شده، نشانهای از موفقیت و نیکبختی است و بارنامهای که به آن اشاره شده، نشاندهنده محتوای باارزش و باکیفیت آن است. این کلمات به خوبی توانستهاند معنا و اهمیت این اسناد را منتقل کنند.
هوش مصنوعی: هزاران هدیهی ستایش از دل واقعی به زبان میآید و هزاران دعای حفاظت از جان صادر میشود.
هوش مصنوعی: من به سوی پادشاهی رفتم که عدالتش مانند عمر پایدار و با ثبات است و اوست که بینظمی و فساد را مدیریت میکند.
هوش مصنوعی: شجاعت فردی که در میدان جنگ همانند شمشیر زنی قوی ظاهر میشود، میتواند دشمن را به شدت آسیبپذیر کند و آنها را از هم بپاشد.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این اشاره دارد که با قدرت و نیروی دین، رفتارهای نادرست و immoral شخص یا جامعهای که به گناه و فساد روی آورده، باید کنترل و مهار شود. به نوعی، اعمال قوانین شرعی باید بر افرادی که خلاف اصول اخلاقی عمل میکنند، بهصورت جدی و قاطع اجرا شود.
هوش مصنوعی: سلطان ابویزید، شخصیتی برجسته و با مرتبهی عالی است که خود به تنهایی، تمامی صفات کمال و عظمت را در خود دارد.
هوش مصنوعی: از کاخ بلند و با عظمت او، اولین پایه و اساس دنیای بالا و افلاک شکل گرفته است و او در زمره کسانی است که به آسمان و معنویت نزدیک هستند.
هوش مصنوعی: در جستجوی تأثیرگذاری بر سرنوشت، انسانی میکوشد که با تلاش و اراده خود، بر محدودیتهای طبیعی غلبه کند.
هوش مصنوعی: آنقدر از مشکلات و سختیهای زمانه آزاد و رها شده است که در ذهنش گذشته و آینده به گونهای یکسان و بیتفاوت به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ویژگیهای نیکو و صفات عالی فردی اشاره میکند که به عدالت و بخشندگی مشهور است. او میفرماید که این شخص به قدری در این صفات برجسته است که حتی کسانی که به منظور تمجید و ستایش او به سخن میپردازند، نمیتوانند به خوبی حق او را ادا کنند و هر چه بگویند، باز هم کم خواهد بود.
هوش مصنوعی: زندگیاش از حسادت دایم پر است و بر روی کف دریا به خاطر تلاطمهای امواج، حالتی آشفته دارد.
هوش مصنوعی: حسود نمیتواند به راحتی تحمل کند که کسی دارای زیبایی و قدرت باشد و در میان آتش حسرت و ناراحتی خود، به سختی مقاومت میکند.
هوش مصنوعی: جهان به عنوان پناهگاه توست، مانند نمونهای که در دیگران هست. سعادتی که در وجود توست، در دیگران میتوان مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: تو مدار دین و خداوندگار پادشاهی هستی، جز تو در این دو نام و مقام دیگری وجود ندارد که هم صاحب این مقام باشد و هم فرمانده.
هوش مصنوعی: درخشش چهرهی زیبا و نورانی تو، مانند نور ماه است و از دریا نمیتواند چیزی به تو برسد.
هوش مصنوعی: نیازی نیست که به دل خودت زیاد فکر کنی و نگران باشی، چون از روشنایی الهی، حقیقت برایت نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: مهارت و دانش تو در زمینههای مختلف به گونهای است که در میان همه، مانند حکیمان، به عنوان یک کارشناس برجسته شناخته میشوید.
هوش مصنوعی: هر چیز زشت و ناپسندی که با دین و عقل سازگار نیست، باعث زشتی و ناپاکی تو میشود و دوری از آنها به تو تقدس و بزرگی میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر آسیبهای روزگار بر جان کسی تحملناپذیر شود، تنها محبت و لطف توست که میتواند او را از این دردها نجات دهد.
هوش مصنوعی: اگر قهر تو نباشد، ظلم و ستم در جهان همهجا را فرا خواهد گرفت و تاریکی بر دنیا حاکم خواهد شد.
هوش مصنوعی: دشمن، در خواب خود، تصویر زیبایی از تو را مشاهده کرد و دید که این خواب با تیغ تو به قتل رسیده است. این تصویر را شخصی تعبیر کرد.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که به خاطر عدالت تو، حتی مقام و منزلت افراد نیز به حدی بلندی رسیده که میتواند بر نوک نیزه تو قرار بگیرد. این جمله نشاندهنده عظمت و احترام به عدالت و تاثیر آن بر زندگی انسانهاست.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو از من هیچگاه ممکن نیست، زیرا عمق و حقیقت آن تنها از عمیقترین وجودات برمیآید و این مسئله شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: هرچند که فکر و ذهن من بسیار قوی است و میتواند افکاری عمیق و خلاقانه تولید کند، اما باز هم به عمق و ژرفای واقعی موضوع نمیرسم.
هوش مصنوعی: وقتی که من به درستی نتوانم از تو ستایش کنم، امیدوارم که به دعای من پاسخ دهی و من تو را در یاد داشته باشم.
هوش مصنوعی: من نه به خاطر ستایش و دعاهای دیگران، بلکه به خاطر نعمتهایی که در گذشته داشتهام، شاکرم.
هوش مصنوعی: بله، همیشه روح افراد با همت در شادی و عزت شکرگزار است و از ذلت و خواری کسانی که به طمع میطلبند، دوری میکند.
هوش مصنوعی: در همواره، آنچه که در رفتار و کردار انسانها وجود دارد، نشاندهندهی پناهگاه و آمرزش برای گناهکاران و عاصیان است.
هوش مصنوعی: وقتی که در اعمال خوب و پسندیده قدم برداری، هم تقدیر و سرنوشت تو مشخص میشود و هم خداوند به عنوان یاریکنندهات در کنار تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: شما در حرفه و کار خود جایگاه و مقام خوبی دارید، اما دشمنان شما در تلاش و کوشش برای به دست آوردن قدرت، شکست میخورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.