گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

ای پیش کفت جود فلک زراقی

ابنای ملوک مجلست را ساقی

من بنده ز پای می‌درآیم ز نیاز

دریاب که جز دمی ندارم باقی

عطار

گر دل گویم ز غایت مشتاقی

از دست بشد باده بیار ای ساقی

ور جان گویم در ره تو فانی شد

جان فانی شد کنون تو دانی باقی

اوحدالدین کرمانی

ای خورده شراب از قدح مشتاقی

وقت است که معصیت کنی در باقی

بگذر زمی تلخ و حریف مُدبر

با خواجه حریف باش و با حق ساقی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
مولانا

زان ماه چهارده که بود اشراقی

گشتم زر ده دهی من از براقی

آن نیز ببرد از من تا هیچ شدم

ار ده ببرد چهار ماند باقی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اسیری لاهیجی

بحرست مرا جام می و حق ساقی

مستی ز شراب نور وجه باقی

هر لحظه هزار بحر می نوشیدم

سیراب نشد جان من از مشتاقی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه