ز شهر تن نکنی دل به ملک جان نرسی
بر این جهان ننهی پا بر آن جهان نرسی
حضیض نفس زمین و آسمان ست ذروه عشق
تو پای بست زمینی به آسمان نرسی
دو روزه حبس قفس سهل باشد ای بلبل
ازان بترس که دیگر به بوستان نرسی
زبان عشق چه داند فقیه شهر این حرف
مگوی تا به حریفان هم زبان نرسی
صدای بانگ جرس می رسد ولی از دور
به ره مخسب مبادا به کاروان نرسی
نشان عشق چه پرسی ز هر نشان بگسل
که تا اسیر نشانی به بی نشان نرسی
حجاب سر حقیقت همین تویی جامی
گمان مبر که ازین بگذری به آن نرسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.