آخر ای سرو خرامان ز کدامین چمنی
که ز سر تا قدم آشوب دل و جان منی
لب ببستم ز سخن لیک به خلوتگه جان
گاه دل با تو و گاهی تو به دل در سخنی
بنما آن تن نازک ز قبا تا به چمن
غنچه دیگر نکند دعوی نازک بدنی
خون ما خورده چه آزار دلم می طلبی
نوش کردی می ما شیشه چرا می شکنی
می دهی یادم ازان لاله رخ ای باد بهار
چند آتش به من سوخته دل می فکنی
یار بیماری من دید و بسی فاتحه خواند
لیک شکرانه آن را که نیم زیستنی
جامی آن شوخ به خونریز تو گر تیغ کشد
ادب آن ست که گردن نهی و دم نزنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با ناز و غم و عشق خود به محبوبش میپردازد و از حال و روز دل آشوب خود میگوید. او از زیبایی محبوب سخن میگوید و به حسرت و درد ناشی از دوری او اشاره میکند. شاعر به یاد عشق قدیم خود میافتد و از بیوفایی و آزارهایی که محبوب بر او تحمیل کرده، درد و رنج میکشد. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که اگر محبوب با تیغ خود به او آسیب برساند، باید ادب را رعایت کند و از خود دفاع نکند. این شعر غم و زیبایی عشق را به شکلی عمیق و احساسی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبای باوقار، تو از کدام باغ و چمن آمدهای که باعث آشفتگی دل و جان من شدهای؟
هوش مصنوعی: سکوت کردهام و چیزی نمیگویم، اما در دل و در تنهاییام گاهی به تو فکر میکنم و گاهی تو به یاد من هستی.
هوش مصنوعی: آن بدن نازک را نشان بده تا در میان گلها دیگر جرأت نکند ادعای لطافت و زیبایی کند.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر خون ما از ما آزار میبینی، چرا با شکستن شیشه، دل مرا میشکنی وقتی که مینوشی؟
هوش مصنوعی: ای باد بهاری، از یاد آن رخسار لاله مانندش مرا آگاه کن؛ تو که دل را به آتش میکشی و یاد او بر دلم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: محبوب من بیماریام را دید و برایم دعاهای زیادی خواند، اما از اینکه هنوز زندهام، شکرگزارم.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوقهی جذاب با چاقو به تو حمله کند، باید با ادب و وقار رفتار کنی و سر را پایین بیندازی و چیزی نگویی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی
وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی
دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند
وقت باشد که زیانکار شود خوشسخنی
چند ازین قاعدهها وقت درآمد که کنون
[...]
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی
از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا
[...]
به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
[...]
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
[...]
مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.