باز آی و مرهمی به دل ریش خسته نه
چشمی بدین دو دیده در خون نشسته نه
پشتم شکست هجر تو گر بار می نهی
باری به قدر طاقت پشت شکسته نه
چون دل نمی دهد ز غمت گر دگر غمی ست
آن هم بیار و بر دل از غم نرسته نه
بگسست دل زمام صبوری به پای او
از زلف خویش یک دو سه تاری گسسته نه
جان کز غمت گریخت به آن طره اش سپار
بندی بر این شکاری از دام رسته نه
خون بست بر رخم جگر ار میهمان شوی
پیش سگانت طعمه جگرهای بسته نه
جامی ز دست داد دل و دین تو را که گفت
بر طرف گل ز سنبل سیراب دست نه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.