کس وصالت چنین نخواست که من
وز فراقت چنین نکاست که من
گفته ای بر رخم که عاشق تر
چهره زرد من گواست که من
همه کس مبتلای توست ولی
نه بدین گونه مبتلاست که من
دل که درمانده جدایی توست
نه چنان از درت جداست که من
کیست گفتم به راستی چو قدت
سرو بالا کشید راست که من
گفت جامی که می برد سوی دوست
باد صبح از میانه برخاست که من
بی تو هستم میان آتش و آب
کز دل و دیده عمرهاست که من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.