چه حسن است این که گر هر دم رخت را صد نظر بینم
هنوزم آرزو باشد که یک بار دگر بینم
چنین شوقی که من دارم چه تسکین یابد ار ناگه
برون آیی و چون عمر عزیزت در گذر بینم
مگو در ماه و خور بین الله الله چون بود ممکن
که تو پیش نظر باشی و من در ماه و خور بینم
به تاریکی هجرانم مکش ای غم دمی دیگر
بود کز پرتو رخسارش این شب را سحر بینم
چو محرومم ز دیدارش به کوی او روم باری
زمانی بهر خرسندی در آن دیوار و در بینم
سر بالین ندارم لیکن از بخت اینقدر خواهم
که وقت جان سپردن آستانش زیر سر بینم
به کنج محنت و اندوه جامی جان دهد آخر
چنین کز درد هجران هر زمان حالش بتر بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه حالست این؟ که: هر گه در جمالت یک نظر بینم
شوم بی هوش و نتوانم که یک بار دگر بینم
ز هجرت تیره تر شد روزم از شب، لیک می خواهم
که هر روزی ترا از روز دیگر خوب تر بینم
تو مست باده نازی و حال من نمی دانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.