بس که درد سر ز فریاد و فغان خود کشم
از دهان چون ناله می خواهم زبان خود کشم
جان برآمد لیکن از دل برنمی آید هنوز
کز دل و جان ناوک ابرو کمان خود کشم
میهمان شد ماه من دردا که جز جان تحفه ای
نیست در دستم که پیش میهمان خود کشم
تا درآمد از درم آن سرو هر دم دیده را
کحل بینایی ز خاک آستان خود کشم
می کشم از سینه بی پیکان خدنگش را چو نیست
قوت آنم که پیکان ز استخوان خود کشم
سر که بارش می کشم عمری به دوش از بهر چیست
گرنه روزی در ره سرو روان خود کشم
دفتر جامی ست این از نکته های عشق پر
می برم تا پیش شوخ نکته دان خود کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم
بیحجاب این تحفه پیش دلستان خود کشم
بار دیگر خاکپایش گر به دست افتد مرا
توتیا سازم به چشم خونفشان خود کشم
میدهم خط غلامی نو خطان شهر را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.