گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

دهی شراب که بر نغمه رباب خورم

چو من خراب ربابم چرا شراب خورم

دهم به تشنه لبان کاسه شراب و دهان

کنم ز گوش و می از کاسه رباب خورم

سفال دردی مستان عشق ازان می به

که از خم فلک و جام آفتاب خورم

مرا چه حاجت بزم کسان چنین که مدام

ز خون دیده شراب و ز دل کباب خورم

ز وعده تو چه حاصل که تشنگی نبرد

به جای آب فریبی که از سراب خورم

مگو که می برهاند تو را ز تلخی هجر

که بی لب تو نه می بلکه زهر ناب خورم

ز بس که تشنه لبم بی لب تو چون جامی

شراب را چو به دستم فتد چو آب خورم