گنجور

 
جامی

خال مشکین چیست بر رخ گرد لب نارسته خط

بر خلاف عادت افتاده ست پیش از خط نقط

زان خط نیکو لبت در هر زبان خواهد فتاد

موجب شهرت نشد یاقوت را جز حسن خط

راه عشقت گرم تر پویم به سر از سرزنش

چون قلم کاندر نوشتن تیزتر گردد ز قط

عشقبازی با تو نبود کار هر تردامنی

در هوا پرواز شهبازان نمی آید ز بط

خیر من خواهی مکن جا جز میان جان من

جان من نشنیده ای لا خیر الا فی الوسط

گر ز بغدادم رسد پیغامت ای محمل نشین

در روانی بگذرد سوی تو اشک من ز شط

خواست جامی خواند الحمدی بر آن عارض دمد

چون گشادی پرده در بسم الله افتادش غلط