ای ز مشکین طره ات بر هر دلی بند دگر
رشته جان را به هر موی تو پیوند دگر
زلف تو یارب چه زنجیر است کز سودای او
هر زمان دیوانه می گردد خردمند دگر
چون رهد مسکین دلم زان جعد خم در خم که هست
هر خمی صد حلقه و هر حلقه ای بند دگر
گر پدر خورشید و مادر ماه باشد فی المثل
بر زمین ناید به خوبی چون تو فرزند دگر
تا سماع قول مطرب داد پند من حکیم
خوش نمی آید که دارم گوش بر پند دگر
محتسب سوگندم از می داد و وقت گل رسید
وه که می باید شکستن باز سوگند دگر
دل گرفت از خانقه جامی ره میخانه پرس
تا پی معشوق و می گیریم یک چند دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر
جای یوسف را نگیرد هیچ فرزند دگر
خار دیوار تو از مژگان بود گیرنده تر
هر سرمو از تو چون زلف است دلبند دگر
از گرفتاران، سر بندی است هرکس را جدا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.