یار کز ساعد آستین بر زد
بهر تاراج عقل و دین برزد
دست مهرش گرفت جیب دلم
گرچه دامن به قصد کین بر زد
داغ سودا نهاد بر دل گل
تا به رخ خال عنبرین بر زد
رخنه در قبله نیازم کرد
تا به ابروی ناز چین بر زد
نیست آن خط که خاتم جم را
مور مشکین سر از نگین بر زد
سوخت عالم چو شعله آهم
علم از جان آتشین بر زد
نیست بر خاک جامی این لاله
داغ او شعله از زمین بر زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.