چه شد یارب که آن سرو خرامان دیر می آید
سوار چابک من سوی میدان دیر می آید
ز هر سویی سپاهی از پریرویان رسید اما
چه حاصل دادخواهان را که سلطان دیر می آید
ز جانم یک رمق مانده ست و تیغش آرزو دارم
به قتل من دریغ آن نامسلمان دیر می آید
نمی دانم چه شد کز ترکش آن ترک عاشق کش
به جانم تیر زهرآلوده پیکان دیر می آید
سموم هجر عالم سوز و ابر لطف او بی نم
دریغا کشت ما شد خشک و باران دیر می آید
برو ای زاهد خودبین مجو سامان کار از ما
که رسوا گشته خوبان به سامان دیر می آید
چو صبح وصل او خواهد دمیدن عاقبت جامی
مخور غم گر شب هجران به پایان دیر می آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رهی دارم که از دوری به پایان دیر میآید
سری کز بی سرانجامی به سامان دیر میآید
به پیراهن دریدن تا به دامان میرود دستم
ز ضعفم چاک پیراهن به دامان دیر میآید
صبا جنبید و میدان رفته شد یارب چرا این سان
[...]
ز هجران کار دلتنگی به سامان دیر می آید
که دست ناتوانم، تا گریبان دیر می آید
به رنگ شمع می سازم، به آه سینه سوز خود
به گوشم نالهٔ مرغ سحر خوان دیر می آید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.