لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

هر آه جگرسوز که از سینه برآید

دودی ست کزو بوی کباب جگر آید

نزدیک به مردن رسم از بس که طپد دل

چون شکل تو از دور مرا در نظر آید

من بنده روی تو که هر بار که بینم

در چشم من از بار دگر خوب تر آید

از خون جگر رهگذر دیده ببندم

زان روزنه گر غیر خیال تو درآید

بگذر به سرم عمر کسی تا فکنم سر

در پای تو زان پیش که عمرم به سر آید

پیوسته دعای تو کنم چون کنم این ست

کاری که به دست من درویش برآید

جز ناله مکن کار دگر جامی ازین پس

باشد که ز صد ناله یکی کارگر آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

هر روز مرا عشق نگاری بسر آید

در باز کند ناگه و گستاخ در آید

ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم

ره جوید و چون مورچه از خاک برآید

ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم

[...]

قطران تبریزی

هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید

از جان و دلم انده دیرینه برآید

بسیار عنا دیدم در کان گهر من

از بخت همی کانم نزد گهر آید

هر روز من از آمدنت شاد کنم دل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخر چو بود عمر همه کام برآید

شب گرچه بود تیره هم آخر سحر آید

مولانا

هر نکته که از زهر اجل تلختر آید

آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید

در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت

زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید

هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت

[...]

سعدی

گر صبر کُنی ور نَکَنی مویِ بناگوش

این دولتِ ایّامِ نکویی به سر آید

گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش

نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه