خوی تو بسی نازک و ما را ادبی نیست
گر زانکه بگیرد دلت از ما عجبی نیست
نبود قدمی در رهت ای چشمه حیوان
کافتاده چو من غرقه به خون تشنه لبی نیست
هر تار ز زلفت سبب جذبه عشق است
سویت کشش خاطر ما بی سببی نیست
از نغمه غم بس مکن ای مرغ سحرخیز
کامسال درین باغ نوای طربی نیست
سر بر در تو خواب غنیمت بود امشب
کین دولت بیدار شبی هست و شبی نیست
پیداست چه خیزد ز طلبگاری عاشق
گر از طرف دوست نهانی طلبی نیست
کردی لقب جامی بیدل سگ این کوی
در مجمع یاران به ازینش لقبی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.