گرچه خلقی ز تو در دام بلا افتاده ست
هیچ کس را نه فتاد آنچه مرا افتاده ست
دلم از جا تنم از پای فتاده ست ببین
که مرا در غم عشق تو چها افتاده ست
همه جا برق جمال تو درخشید ولی
شعله آن همه در خرمن ما افتاده ست
هر کجا در چمن از شوق تو آهی زده ایم
بال و پر سوخته مرغی ز هوا افتاده ست
زخم تو بر دگران آمده من مرده ز رشک
ای عجب تیر کجا صید کجا افتاده ست
حال چاک جگر ریش چه داند شوخی
کش همین چاک به دامان قبا افتاده ست
گفته ای جامی محنت زده بی ما چون است
چون بود حال کسی کز تو جدا افتاده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.