زهی روی تو خار گل نهاده
قد تو کو شمال سرو داده
مهت چون آفتاب افتاده در پای
بسر چون سایه پیشت ایستاده
ز بهر عشوه ما وعده تو
دری ز امروز بر فردا گشاده
ز اشگ چشم من خیزد تف دل
کسی دید آتشی از آب زاده؟
ز شرم روی چون ماهت مه چرخ
شود هر مه دو شب از خود پیاده
بپیش روی خوبت چیست خورشید
چراغی در ره بادی نهاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر نیمه کمرها ناگشاده
کلاه راه از سر نانهاده
گهی دندان به دست سنگ داده
گهی لب بر سر سنگی نهاده
مثالش با شما مشت پیاده
مثال گربه و موش است و باده
نسیم زلف بر دست صبا ده
مرا خون، غیر را مشک ختا ده
بسی کس چشم می دارند لطفت
مرا خاک و کسان را توتیا ده
از آن می کت چو خون من حلال است
[...]
همه انجم بر او گردان پیاده
گهی بالا و گه شیب اوفتاده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.