باز این چه ظلمتست که در مجمعی چنین
کس را شکیب نیست دریغا قوام دین
عالم شبست وانجم تابان یکان یکان
کوآفتاب مشرق و کوصبح راستین
معشوق اهل عالم و مخدوم روزگار
رفتست و ما بمانده زهی جان آهنین
آوخ که رفت آنکه زجود و وجود او
بازوی دین قوی شد و پهلوی جان سمین
سدی شکسته گشت که تا دور روزگار
در گوش طاس چرخ بماند از و طنین
منسو شد ز لوح کرم آیت امید
معدوم شد ز درج شرف گوهر ثمین
آخر بزاد این شب آبستن و بماند
فرزند شرع در شکم خاک چون جنین
بنگر که از میانه کرابرد گرگ مرگ
آیا که چون همیکند این گرگ به گزین
هم آفتاب مجمع و هم آسمان شرع
هم پیشوای ملت و هم پهلوان دین
جلوت نمای منبر و مجلس فروز جمع
مشکل گشای مسند و چابک سوار زین
ناهیدگاه خلوت و خورشید روزبار
کیوان بجای منصب و بهرام وقت کین
چو نمال دوستروی و چو امید خوشحریف
چون عقل خوب سیرت و چون بخت به نشین
آنعارض مبارک و آنروی دلگشای
دیدی که دی چگونه بد امروز بازبین
خواهی که ظرف جمله معانی کنی عیان
ره دور نیست آنک آن چار گز زمین
هم گاه لطف آیت یحیی العظام بود
هم وقت حلم نسخت ذوالقوه المتین
ای صبح زود خیز چه خفتی چنین دراز
بیگاه گشت خواب برون آی و در نشین
برخی قد و قامت و رفتار چابکت
وان پای و آن رکابت و آندست و آستین
برخی آن دو نرگس و آنطاق ابروان
وان چست پیچه های عمامه بران جبین
برخی آن شمایل موزون و لطف و باس
کش چشم چرخ پیر نبیند کسش قرین
ایدوست خونگری تو و ایخصم زهرخند
زیرا که نه تو شاد بمانی نه او حزین
احسنت ای قدوم نه این بودمان گمان
شاباش ایفلک نه چنین بودمان یقین
هان از سفر فرست چنین ارمغانیی
ایکور دل سپهر همین شیوه؟ همچنین؟
یکسال در حساب و پس آنگه فذلک ایچ
سالی در انتظار و سرانجام حاصل این
ای آه بندگان تو بر هفتمین فلک
و ای اشک دوستان تو دریای هشتمین
کو آن شهامت و خرد و عقل کاردان
کو آنشجاعت و هنر و رای دوربین
افسوس شخص تو که بمردی و عمر تو
بگذشت از الوف و بنگذشت از اربعین
از ماتم تو جامه دریدست آسمان
وز حسرت تو طره بریدست حورعین
زین واقعه فتاد بر اعضای مرگ لرز
زین حادثه فتاد برابر وی شرع چین
شد خم گرفته پشت مروت بشکل نون
شد سر برهنه شین شریعت بسان سین
بر جان برق آتش و در چشم ابر آب
بر فرق باد خاک و در آواز رعدانین
ای آفتاب از رخ خوب تو قرض خواه
وی آسمان ز خرمن قدر تو خوشه چین
رحمت نکرد بر دل تو مرگ زینهار
آری نه نیست مرگ بدین حادثه رهین
مرگ ارفدی قبول کند ما همی خریم
هر موی از تن تو بصد جان نازنین
تا مادر زمانه بزاید چو تو خلف
ای بس که دور چرخ شهور آردوسنین
اکنون کنند یاد ترا ورد هر زبان
و اکنون کنند نام ترا نقش هر نگین
ایخاک گنج یافته نیک دارهان
ویچرخ گم شدست مهی بازجوی هین
ما غره ایم و تیر فنا هست در کمان
ما غافلیم و شیراجل هست در کمین
گرمرگ پنبه میکند از گوش ما برون
تقدیر را بدین نتوان کند پوستین
با آنکه این قصیده درین حال حادثه
دلرا مفرح است و جگر را سکنجبین
باد این زبان بریده که گویدت مرثیت
تا من کنم ز مرثیه هم مدح و آفرین
دردا و حسرتا که تو رفتی بریز خاک
تا چند بیت گفتم و این بود خود همین
یا رب تو رکن دین را در حفظ خود بدار
او را تو باش تا بابد حافظ و معین
کورا درین سفر همه تعویذ بدرقه
ایاک نعبد آمد و ایاک نستعین
معصوم دار جان قضات صدور را
از ضرب نائبات زمان تا بیوم دین
ختم مصائب همه این صعب حادثه
زین سوخته دعا و ز روح الامین امین
این روضه مقدس سیراب لطف دار
یارب بمصطفی و بیارانش اجمعین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به فقدان و مظلومیت یک شخصیت بزرگ دینی و مذهبی اشاره دارد که در بین مردم دینی او را به عنوان محور و قوام دین میشناختند. شاعر از تاریکی و ظلمتی که پس از غیبت او در جامعه ایجاد شده، گلایه میکند و به سختیهایی که بر دین و پیروان آن تحمیل میشود، معترض است. او به زیبایی شخصیت و ویژگیهای این فرد اشاره کرده و اظهار تاسف میکند که وی از میان رفته و زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده است. همچنین، شاعر از ناتوانی انسانها در مواجهه با مرگ و تغییرات ناشی از آن سخن میگوید و در انتها، دعا میکند که خداوند دین را حفظ کند و بر این اوضاع نظارت داشته باشد. این شعر ترکیبی از مرثیه و مدح است و نشاندهنده احساسات عمیق شاعر نسبت به فقدان این شخصیت والامقام میباشد.
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیتی اشاره دارد که در یک جمع مهم و تاثیرگذار، فردی تحمل و صبر ندارد. به نظر میرسد که او در میان این تاریکی و مشکلات، از قوام دین و اساس آن نگران است. به طور کلی، این عبارت بیانگر ناامیدی و احساس تاریکی در زمانی است که امید به ثبات و پایداری دین وجود دارد.
هوش مصنوعی: جهان شب است و ستارهها یکی یکی درخشان هستند؛ مانند خورشید که در مشرق میتابد و صبح راستین را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: معشوق که در دل همه وجود دارد و مورد توجه و محبت افراد است، اکنون رفته است و ما در این دنیا باقی ماندهایم، با قلبی محکم و مقاوم.
هوش مصنوعی: آه که رفت کسی که وجود و ادب او باعث قوت دین و قدرت روح مردم شد.
هوش مصنوعی: سدی شکسته شد که صدایش تا دوردستها و در تمام زمانها در گوشت جهان باقی بماند.
هوش مصنوعی: داستان از این قرار است که امید و آرزوهایی که قبلاً در دل داشتیم، اکنون از بین رفتهاند و دیگر نشانی از آنها باقی نمانده است. به عبارت دیگر، آنچه که برایمان باارزش و مایه افتخار بود، دیگر وجود ندارد و به فراموشی سپرده شده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، این شب پر انتظار به پایان رسید و فرزند راستین دین در دل خاک مانند جنینی به دنیا آمد و ماندگار شد.
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین که از میان زخمهای سخت و خطرناک، آیا سرنوشت مرگ به سراغ کسانی میآید که به آسانی انتخاب میکنند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که هم چون آفتاب در میان مردم تأثیرگذار است و هم مانند آسمان، قوانین و اصول دینی را رهبری میکند. او هم راهنمای جامعه است و هم مدافع اصول دین.
هوش مصنوعی: در برابر تو منبر و مجالس درخشانی وجود دارد که مشکلات را حل میکند. تو مانند سوار چابک و ماهری هستی که بر زین نشسته است.
هوش مصنوعی: ناهید در مکانی آرام و خلوت قرار دارد و خورشید در حال طلوع است. کیوان به جای مقام و قدرت بهرام، زمان انتقام را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هرگاه با دوستی زیبا رویی و امیدی خوش در گفتگو باشی، باید مانند عقل، نیکو رفتار کنی و همواره خوشبختی را در نظر داشته باشی.
هوش مصنوعی: شخصی را که خوش آمدید و چهرهاش دلنشین بود، فراموش نکنید. آیا امروز همانطور که دیروز دیدید، هنوز هم همان زیبایی را دارد؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همه معانی را به وضوح درک کنی، راه دوری در پیش نیست؛ تنها چهار قدم تا حقیقت فاصله داری.
هوش مصنوعی: گاهى رحمت و لطف الهى به مانند یحیى، بزرگ و عظیم است و در دیگر زمانها، حکمت و بردباری به مانند ذوالقوه و استوار است.
هوش مصنوعی: ای صبح زود، چه خواب سنگینی داری که اینقدر طولانی شده است؟ بیدار شو و به دنیای ما بیایید.
هوش مصنوعی: برخی افراد به قد و قامت و رفتارهای نرم و چابک خود اشاره میکنند، همچنین به پای و زین و دست و آستینشان نیز توجه دارند.
هوش مصنوعی: برخی از مردم به زیبایی نرگس و ابروان کمان مانند اشاره میکنند و همچنین به پیچشهای زیبایی که در بالای پیشانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: برخی افراد آن خوشنمایی و زیبایی خاص را دارند که چشمهای پیر و آزاده هیچ کس نمیتواند مانند آن را ببیند.
هوش مصنوعی: ای دوست! تو با خون خدا آمیختهای و ای دشمن! با لبخند زهرآلودت، چراکه نه تو به خوشی میرسی و نه او به اندوه.
هوش مصنوعی: آفرین بر تو ای دوستان، ما تصور نمیکردیم که این گونه به ما خوشامد بگویند. ما یقین داشتیم که چنین چیزی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: با سلام، آیا از سفر به اینجا چنین هدیهای آوردی؟ آیا واقعاً دل آسمان هم به همین شکل است؟
هوش مصنوعی: یک سال زحمت میکشی و پس از آن سالها در انتظار میمانی تا در نهایت به نتیجهای برسی.
هوش مصنوعی: ای ناله و گریهی بندگان تو به آسمان هفتم میرسد و ای اشکهای دوستان تو همچون دریا به وسعت هشتمین آسمان است.
هوش مصنوعی: کجا هستند آن شجاعت و عقل و درک کامل؟ کجا هستند آن هنر و تدبیر و دید دوراندیش؟
هوش مصنوعی: ای کاش تو زنده بودی و عمرت به پایان نمیرسید؛ عمر تو به سرعت گذشت و روزها و هفتهها از پی هم رفتند.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر غم تو لباسهایش را پاره کرده و حورهای بهشتی به خاطر اندوه تو، موهایشان را به اعتراف بر درد تو، کوتاه کردهاند.
هوش مصنوعی: از این حادثه، بر اعضای بدن مرگ لرزشی پدید آمد و از این واقعه، قانون و دستورها در برابر او به تزلزل افتاد.
هوش مصنوعی: چهره مروت خمیده و کمرش به شکل حرف نون درآمده است، در حالی که سرش بیپوشش است و شریعت همچون حرف سین جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: در جان آتش مانند برقی درخشان وجود دارد و در چشم ابرها، آب جریان دارد. بر روی باد، خاک نشسته و در صدای رعد، نوایی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ای خورشید، از زیبایی چهرهات طلب کمک کن و ای آسمان، از انبار ارزش وجود تو خوشهها را بچین.
هوش مصنوعی: به دل تو رحمتی از مرگ نرسیده است، پس نترس، چرا که مرگ به این ماجرا ربطی ندارد.
هوش مصنوعی: ما با تمام وجود آمادهایم که بپذیریم مرگ را، اما حاضر هستیم هر یک از موهای تو را به قیمت جان عزیزمان خریداری کنیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مادر زمانه، فرزندی همچون تو به دنیا آورد، باید بگویم که در گذر زمان، سالها و دورههای مختلفی میآیند و میروند.
هوش مصنوعی: اکنون همه زبانها به یاد تو ذکر میکنند و نام تو در هر نگینی نقش بسته است.
هوش مصنوعی: ای خاک پُر ارزش، که به خوبی از درون خود گنجینهای را در بر دارد، و ای آسمان که همچون ماه، گم شدهای را جستجو میکنی، پس دقت کن!
هوش مصنوعی: ما در غرور و خودبزرگبینی به سر میبریم، غافل از این که سرنوشت و ناپایداری، همیشه در انتظار ماست و ممکن است در هر لحظه به ما ضربه بزند.
هوش مصنوعی: اگر مرگ پنبه را از گوش ما خارج کند، سرنوشت نمیتواند پوستینا را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه این شعر در حال حاضر دلنشین و خوشایند است، اما احساسات و دردهای عمیق درون را نیز تسکین میدهد.
هوش مصنوعی: باد به من میگوید که تو را عزاداری کنم، اما من میخواهم در عوض، تو را ستایش کنم و از خوبیهایت بگویم.
هوش مصنوعی: ای کاش تو نمیرفتی و این حسرت بر دلم نمانده بود، حالا باید خاک بر سر کنم و به یاد تو شعرهایم را بگویم.
هوش مصنوعی: خدایا، تو نگهدار اساس دین باش و تا همیشه او را حمایت کن و یار و یاور او باش.
هوش مصنوعی: در این سفر، همه چیز به دعاها و خواستههای الهی وابسته است و ما فقط به تو عبادت میکنیم و از تو یاری میخواهیم.
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع معصومیت و پاکی اشاره دارد و به نوعی از قضاوت و دشواریهای زمان یاد میکند. در واقع، معنای آن میتواند به این صورت باشد که روح و جان قاضیان از آسیبها و مشکلات زمانه محافظت میشود تا در روز قیامت دچار عواقب و سختیها نباشند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مشکلات و دردهای زندگی به پایان میرسند و این پایان با دعا و حمایت روحالامین (فرشته وحی) به وقوع میپیوندد. به عبارتی، دعا و کمک معنوی قدرتی فوقالعاده دارند که میتوانند سختیها را برطرف کنند.
هوش مصنوعی: این باغ مقدس را با لطف و کرم خود سیراب کن، پروردگارا، به خاطر محمد(ص) و همه یاران او.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
تابود بود و از پس این تابود بود
[...]
ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
[...]
آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین
صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین
پیوسته در میانهٔ هر حلقهای دلی
چون خاتمی شده که کبودش بود نگین
گاهی ز تاب زلف به گل بر نهد کمند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.