ای ز وجود تو کارها چو نگارم
وی شده از جود تو چوزر همه کارم
جودت ز اندازه رفت با که بگویم
نعمتت ا زحد گذشت با که شمارم
گرچه ز ابنای دهر هست شکایت
هست ز تو شکر صد هزار هزارم
می نرسم در ثنا و شکر تو هرگز
ورچه من اندر سخن عظیم سوارم
گر بود از روزگار مهلتم آخر
بعضی ازین شکر نعمت تو گذارم
حرز تو بر قرص آفتاب نویسم
نام تو بر روی روزگار نگارم
تا نفسی ماند این نفس زدل و جان
خدمت درگاه تو فرو نگذارم
تا که زیم بندگی کنم چو بمیرم
مهر ترا سر بمهر باز سپارم
من کیم آخر درم خریده جودت
داده بها بخشش تو چندین بارم
گر که برانگشت گیرم آنچه بدادی
عاجز گردد همی یمین و یسارم
از تو چو کعبه در اطلس است سرایم
وز تو چو معدن پر از زرست کنارم
تا که مرا هست سوی درگه تو راه
از دگران هیچ امید و بیم ندارم
داده خود گر سپهر باز ستاند
غم نخورم کز یمین تست یسارم
ور حدثان سپهر تاختن آرد
سایه دهلیز تو بس است حصارم
فر مدیحت فزود حشمت و جاهم
حرز ثنایت ربود خواب و قرارم
حرص ثنای تو کرد شاعرم ار نی
شرع بدی پیشتر ز شعر شعارم
آرزویم میکند که از سر اخلاص
مدح تو باشد هر آن نفس که بر آرم
لیک ز بیم سخای بیهده بخشت
پیش تو خود نام شعر برد نیارم
مونس من مدح تست چون بغم افتم
مدح تو پیش آرم و غمی بگسارم
چونکه دهم جلوه طبع را بمدیحت
چرخ کند ماه و آفتاب نثارم
فخر بخاک در تو آرم اگرچه
از مه و از آفتاب باشد عارم
من نزنم لاف، تو محک جهانی
نیک شناسی که من تمام عیارم
آز ندیده بهیچ مجمع شوخم
حرص نکرده بهیچ محفل خوارم
در ندوم هر در ی چو سایه و خورشید
زانکه نه من شاعری گسسته مهارم
گرد خسیسان نگردم ار چه خسیسم
تخم طمع در زمین شوره نکارم
ابرم و جز گرد بحر نیست طوافم
چرخم و جز گرد قطب نیست مدارم
پای چو گل بر بساط هر خس ننهم
ورچه تهی دست همچو شاخ چنارم
ور تو کنی امتحان من بگه شعر
پیش تو پیشانی سپهر بخارم
من گه مدح آفتاب نور فشانم
من گه هجو آسمان مردم خوارم
شهد چشاند بمدح لفظ چو نوشم
زهر فشاند بهجو کلک چو مارم
اشرف و وطواط و انوری سه حکیمند
کز سخن هر سه شد شکفته بهارم
رابعهم کلبهم اگر تو نگوئی
خادمت این هر سه شخص راست چهارم
چون تو کنی تربیت من از که کم آیم
ورچه کهین همه صِغار و کبارم
گر همه عیبم، دل تو کرد قبولم
ورچه همه آهویم بر تو شکارم
باد گل دولتت همیشه شکفته
تا ننهد چرخ با شکوه تو خارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش خداوند میپردازد و از بیکرانگی عطای او سخن میگوید. او ذکر میکند که در برابر جود و بخشش خداوند، توانایی شکرگزاری و ستایش کامل را ندارد و حتی اگر تمام عمرش را صرف سپاسگذاری کند، هنوز کم خواهد آورد. شاعر بر این باور است که اگر لحظهای از درگاه معبودش دور شود، هیچ امید و بیمی از دیگران ندارد.
او با نقاشی از معبودش و نوشتن نام او بر روزگار، همواره خود را در خدمت او میداند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که اگرچه ممکن است در مقامهای برتر و مقامات دیگر باشد، اما هیچکس به اندازهی خداوند در زندگیاش اهمیت ندارد. با این تعهد، او به سرایندگی میپردازد و میکوشد تا همواره بر ستایش و مدح معبود خود بپردازد.
هوش مصنوعی: وجود تو باعث زیبا شدن کارهایم شده است و این مهربانی توست که تمامی کارهای من را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: بخشش و مهربانی تو فراتر از تصور است، نمیدانم با که سخن بگویم و بگویم که نعمتهایت از حدی بیشتر رفته و قابل شمارش نیستند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از مردم زمانه گلایههایی دارم، به خاطر تو از صمیم قلب سپاسگزارم.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم به خوبی تو را ستایش کنم و از تو سپاسگزاری کنم، اگرچه من در بیان و کلام خود بسیار تواناترم.
هوش مصنوعی: اگر روزگاری فرصتم به پایان برسد، نمیتوانم از بعضی از نعمتهای شیرین تو صرفنظر کنم.
هوش مصنوعی: من نام تو را بر روی روزگار مینویسم و تو را همچون محافظی در برابر آفتاب قرار میدهم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این نفس در وجودم باقیست، هرگز خدمت به تو را ترک نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که زندهام به خدمت و بندگی تو ادامه میدهم و زمانی که بمیرم، عشق تو را با تمام وجود به دیگری خواهم سپرد.
هوش مصنوعی: من کیستم که به خاطر بخشش تو بها پرداخت کنم، زیرا چندین بار از لطف و بخشش تو بهرهمند شدهام.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را که به من دادهای بگیرم، دست راست و چپم ناتوان خواهند شد.
هوش مصنوعی: خانهام همچون کعبه زیباست چون تو در آن هستی و کنارم مانند معدن پر از طلاست که تو را دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که من به درگاه تو راه دارم، از دیگران هیچ امید و ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم همه چیزم را بگیرد، ناراحت نمیشوم چون تو همیشه در سمت راست من هستی و به من کمک میکنی.
هوش مصنوعی: اگر حوادث آسمان هم به من حمله کنند، تنها سایهی دهلیز تو برایم کافی است تا از تمامی این خطرات در امان باشم.
هوش مصنوعی: زیبایی و عظمت تو باعث شد که مقام و شکوه من بیشتر شود و ستایش تو آرامش و خواب را از من گرفت.
هوش مصنوعی: شاعر برای ستایش تو حریص است، و اگر اجازه میدادی، قبل از سرودن شعر، به اصول دین و مذهب توجه بیشتری میکرد.
هوش مصنوعی: آرزو دارم هر باری که نفس میکشم، با اخلاص به ستایش تو بپردازم.
هوش مصنوعی: اما به خاطر ترس از بخشش بیsense و بیمناسبتی، دیگر به تو نام شعر را نمیآورم.
هوش مصنوعی: دوست من تو همچون مونس و همراهی هستی که وقتی به غم و اندوه دچار میشوم، با یاد تو و تعریف از تو، غم و ناراحتیام را فراموش میکنم و آرام میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی که استعداد و نبوغ خود را در ستایش تو به نمایش بگذارم، ماه و خورشید برایم احترام و تکریم میکنند.
هوش مصنوعی: اگرچه من به ماه و خورشید افتخار میکنم، اما اگر بر خاک تو بگذارم، این برایم ارزش و بزرگی بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: من به خودم نمیبالم، تو باید دنیا را به خوبی بشناسی؛ چون من واقعاً تمام خصوصیات و ویژگیهای خوب را دارم.
هوش مصنوعی: من هرگز دست به آز و طمع نزدهام و در هیچ جمعی خود را بیارزش نمیبینم.
هوش مصنوعی: در دل من هر در به مانند سایه و آفتاب است، زیرا من نه شاعری هستم که بتوانم از احساساتم به راحتی جدا شوم.
هوش مصنوعی: من هرگز به جمع مردم ناکام و بیاراده نمیپیوندم، حتی اگر خودم هم مانند آنها باشم. همچنین در دل خود امید و آرزوهای بیاساس نمیکاشتم.
هوش مصنوعی: من به مانند ابر هستم که فقط دور دریا میچرخد و چرخش من نیز تنها حول قطب است.
هوش مصنوعی: من پاهایم را بر زمین نرم مانند گل نمیگذارم و اگر حس کنم که بیچیز و بیارزش هستم، مانند شاخهای از درخت چنار باقی میمانم.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی مرا امتحان کنی، بگذار تا شعری که برایت مینویسم مانند آسمان بر شامهام نقش ببندد.
هوش مصنوعی: گاهی من از آفتاب ستایش میکنم و نور او را ستودم، و گاهی به آسمان طعنه میزنم و آن را مورد تمسخر قرار میدهم.
هوش مصنوعی: خداوند به من طعمی از مدح گوید به شیرینی، اما من زهر بدخواهی را میچشم. مانند رنجی که از نیش مار میبرم، از کلماتی که به زیبایی بیان میشود، رنج و زهر را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اشرف، وطواط و انوری هر سه از حکما و دانشمندان هستند و سخنان آنها باعث رونق و شکوفایی بهار علم و دانش شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو نگویی که این سه نفر، خدمتگزار تو هستند، سگ آنها هم رابع (که به معنای رفیق و همراه است) محسوب میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که تو به تربیت من بپردازی، از هیچ کسی کمتر نخواهم بود، هرچند که همه بزرگتر و کوچکترها در اطراف من باشند.
هوش مصنوعی: اگر تمام عیبهایم را داشته باشم، تو با دل باز مرا قبول میکنی، و هرچقدر هم که به نظر بیایم که در دام تو افتادهام.
هوش مصنوعی: باد خوشبختی و موفقیت تو همیشه در حال وزیدن و شکفتن است، تا زمانی که چرخ روزگار بر من غم و نیشی نگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها جیحون کهینه چامه نگارم
کز فر تو مهر گشته حاجب بارم
ده به امم اجر هرچه مدح تو آرم
من بجنان و جحیم کار ندارم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.