درد ما دوری درمان برنتابد بیش ازین
پشت طاقت بار هجران بر نتابد بیش ازین
هیچ زلفی بار دلها برنگیرد بیش از آن
هیچ جانی درد جانان بر نتابد بیش ازین
من که وصلش رانده ام در هجر تا کی داردم
سلطنت ورزیده زندان برنتابد بیش ازین
هر که عمری رانده باشد کامی اندر دولتی
محنت حال پریشان برنتابد بیش ازین
ما به بویی از نسیم زلف جانان مانده ایم
هستی ما منّت جان برنتابد بیش ازین
من همی بارم سرشک و عقل می گوید مکن
عالم از خاک است و طوفان برنتابد بیش ازین
دود هم روزی برآید از گریبان جلال
کآتش اندر زیردامان بر نتابد بیش ازین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبل شوریده زندان بر نتابد بیش ازین
جان من هجران جانان بر نتابد بیش ازین
رحمتی بر من کن و بر درد بی درمان من
درد من دوری ز درمان بر نتابد بیش ازین
آدم سرگشته در حیرت سرای خاکدان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.