گنجور

 
جلال عضد

من نشنیدم که خط بر آب نویسند

آیت خوبی بر آفتاب نویسند

هجر کشیدیم تا به وصل رسیدیم

نامه رحمت پس از عذاب نویسند

صبر طلب می کنندم از دل شیدا

همچو خراجی که بر خراب نویسند

شرح رخ خوب و زلف غالیه بویت

بر ورق گل به مشک ناب نویسند

قصّه خون ریز این دو دیده بیدار

کاج بر آن چشم نیم خواب نویسند

حال پریشان این دل پُرتاب

کاج بر آن زلف نیم تاب نویسند

قصّه درد جلال مردم دیده

بر رُخش از روشنی چو آب نویسند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منتسب به هر دو سخنور
امیرخسرو دهلوی

من نشنیدم که خط بر آب نویسند

آیت خوبی بر آفتاب نویسند

جلال عضد

همین شعر » بیت ۱

من نشنیدم که خط بر آب نویسند

آیت خوبی بر آفتاب نویسند

امیرخسرو دهلوی

من نشنیدم که خط بر آن نویسند

آیت خوبی بر آفتاب نویسند

هجر کشیدیم تا به وصل رسیدیم

نامه رحمت پس از عذاب نویسند

صبر طلب می کنند از دل شیدا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه