گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای بی رخ دوست رفته خواب از دیده

خوناب روان گشته چو آب از دیده

در حسرت آن دو لعل شکّر خایش

دایم چکدم دُرّ خوشاب از دیده

 
sunny dark_mode