جان فدای راه عشقش کردهام
دل چو زلف او مشوّش کردهام
آرزو دارم که گیرم در برش
راستی اندیشه خوش کردهام
من به بوی زلف عنبربار او
از نسیم صبحدم غش کردهام
من بدان کیشم که قربانش شوم
تا نپنداری که ترکش کردهام
در تمنّای تو ای آب حیات
این دل سوزان بر آتش کردهام
من جهانی را به یاد لعل دوست
از شراب عشق سرخوش کردهام
کوی عشق او مبارک منزلیست
زان سبب آنجا فروکش کردهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات، از عشق و فدای خود برای محبوب سخن میگوید. او دلش آشوب و در آرزوی در آغوش گرفتن محبوب است و به خاطر او به تلاطم افتاده است. بوی زلف او او را مجذوب کرده و برایش ادعا میکند که آماده است جانش را فدای او کند. شاعر ابراز میکند که این عشق و یاد محبوب، دلش را به آتش کشیده و او با یاد لعل دوست، جهان را خوشحال کرده است. در نهایت، او به کوی عشق اشاره میکند که برایش مانند سرزمین مقدسی است و به خاطر آنجا به آرامش رسیده است.
هوش مصنوعی: جانم را فدای عشق او کردهام و دلام را چون زلفهایش ناآرام کردهام.
هوش مصنوعی: آرزو دارم که در آغوشش باشم، زیرا به راستی افکار شادی در ذهنم دارد.
هوش مصنوعی: من به رایحهی خوش زلف معشوقم از نسیم صبحگاهی بیحال و مات شدهام.
هوش مصنوعی: من به عشق او تمام وجودم را فدای او میکنم، تا اینکه فکر نکنی او را ترک کردهام.
هوش مصنوعی: در آرزوی تو ای منبع زندگی، این دل پر از عشق را با آتش عشق سوزاندهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر یاد لعل دوست، جهانی را با شراب عشق خوشحال و پر از شادی کردهام.
هوش مصنوعی: محل عشق او مکان خوشایندی است و به همین دلیل من در آنجا اقامت گزیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.