آن مرغ که بود زیرکش نام
افتاده به هر دو پای در دام
در بند بلا فتاد از آغاز
تا خود به کجا رسد سرانجام
آیا تو کجا و ما کجائیم
دردا که به هرزه رفت ایام
ترسم که ز جور تو برآید
ناگاه به شهر فتنه عام
خرّم دل آنکه با نگاری
در گوشه ی خلوتی کشد جام
رخسار تو زیر زلف مشکین
صبحیست مقیم بوده ی شام
سرپنجه ی روزگار غدّار
شیران زمانه را کند رام
چون کام دل از تو برنیامد
صبر از تو همی کنم به ناکام
نومید مشو دلا چه دانی
باشد که بیابی از جهان کام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل دربارهٔ حال و روز مرغی است که در دام افتاده و به بلا دچار شده است. شاعر به تفکر میپردازد که ما در کجا قرار داریم و ایام به چه نحو سپری میشود. او از ترس ناگهانی فتنهای در شهر سخن میگوید و خوشحالی کسی را توصیف میکند که در کنار محبوبش است. روزگار ظالم است و موجب تسلیم شیران زمانه میشود. شاعر از ناکامی در رسیدن به آرزوها و از دست رفتن صبرش گلهمند است، اما در پایان امیدواری به آینده و امکان دستیابی به کامیابی را نیز مطرح میکند.
هوش مصنوعی: مرغی که به خاطر نامش در خطر افتاده است، اکنون به دام افتاده و پایش به تله خورده است.
هوش مصنوعی: از ابتدای زندگی در مشکلات و سختیها گرفتار شده و اکنون نمیداند که در نهایت به کجا خواهد رسید.
هوش مصنوعی: آیا تو در کجا هستی و ما در کجا قرار داریم؟ افسوس که روزها به هدر رفتهاند.
هوش مصنوعی: میترسم که از ظلم تو ناگهان مشکلات و فتنهای در شهر بروز کند.
هوش مصنوعی: دل شاد و خرم کسی است که در مکانی خلوت با محبوب خود، لحظاتی را به خوشی و نوشیدن جام بگذراند.
هوش مصنوعی: صورت تو در زیر موهای سیاه، شبیه صبحی است که در شامگاه جا خوش کرده است.
هوش مصنوعی: دستهای زمانه و سرنوشت مکار، قهرمانان و افراد قوی را به تسلیم وامیدارند.
هوش مصنوعی: زمانی که نتوانستم خواستهام را از تو به دست آورم، صبرم را هم در انتظار تو به سر میبرم، حتی اگر بینتیجه باشد.
هوش مصنوعی: بگذار ناامید نشوی، زیرا نمیدانی که چه چیزی در انتظار توست و ممکن است از این دنیا به آرزوهایت برسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
آن مرغ که بود زیرکش نام
افتاده به هر دو پای در دام
آن مرغ که بود زیرکش نام
افتاده به هر دو پای در دام
ای ساقی خیز و پر کن آن جام
کافتاده دلم ز عشق در دام
تا جام کنم ز دیده خالی
وز خون دو دیده پر کنم جام
ایام چو ما بسی فرو برد
[...]
ای بر ورق تو درس ایام
ز آغاز رسیده تا به انجام
عشق است که هم می است و هم جام
عشق است می حریف آشام
این جام جهاننمای اول
عکسی بود از صفای آن جام
وین غمزهٔ نیم مست ساقی
[...]
ای برده نماز من ز هنگام
هین وقت نماز شد بیارام
ای خورده تو خون صد قلندر
ای بر تو حلال خون بیاشام
عشق تو و آنگهی سلامت
[...]
گل را مبرید پیش من نام
با حسن وجود آن گل اندام
انگشتنمای خلق بودیم
مانند هلال از آن مه تام
بر ما همه عیبها بگفتند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.