من بی دل چکنم پیش که گویم غم دل
که ز عشق تو بجز غصّه ندارم حاصل
ای صبا حال دل من بر دلدار بگوی
که جهانی ز غم عشق تو شد لایعقل
غافل از یاد تو یک لحظه نیم تا دانی
زینهار از من دلخسته نباشی غافل
طمع دانه کند مرغ که در دام افتد
ورنه در دام غم و غصّه نیاید عاقل
خلق را میل به حوران بهشتی باشد
چه کنم نیست مرا جز به تو خاطر مایل
به وصال تو بس امّید وفا بود مرا
آه کاندیشه غلط بود و تصوّر باطل
به قیامت برد از عشق جهان حسرتها
که به تشریف وصال تو نگردد واصل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و درد دل خود ناشی از عشق میگوید و به احساس تنهایی و بیپناهیاش اشاره میکند. او از صبا میخواهد حال دلش را به معشوق برساند و بیان میکند که زندگیاش به جز زخم عشق، چیزی ندارد. شاعر به یادآوری میآورد که غفلت از یاد محبوبش، او را به شدت رنج میدهد. او به کنایه میگوید که انسانها به زیباییهای بهشتی تمایل دارند، اما او تنها خواهان معشوقش است. در نهایت، از امید به وصال معشوق ناامید است و به حسرتهای روز قیامت اشاره میکند که نشاندهنده بیوفایی و غیرممکن بودن وصال است.
هوش مصنوعی: من بدون دل، چه کار میتوانم بکنم؟ به چه کسی بگویم که غم دل دارم؟ چون از عشق تو جز درد و غصه چیزی نصیبم نشده است.
هوش مصنوعی: ای نسیم، حال دل من را به معشوق بگو که دنیا به خاطر غم عشق تو، پریشان و دیوانه شده است.
هوش مصنوعی: بیخبر از یاد تو حتی برای یک لحظه هم نباش، تا بدانی که باید به حال دلbroken من توجه کنی.
هوش مصنوعی: مرغ برای به دست آوردن دانه طمع میکند و در دام میافتد، ولی افراد عاقل هرگز در دام اندوه و غم گرفتار نمیشوند.
هوش مصنوعی: مردم میل و عشق به زیباییهای بهشتی دارند، اما من جز به تو احساس تعلق و علاقهای ندارم.
هوش مصنوعی: به دیدار تو، تنها امید من وفای تو بود، اما افسوس که فکر خود را اشتباه کرده بودم و تصوری نادرست داشتم.
هوش مصنوعی: عشق به شدت حسرتهایی را در دلها ایجاد کرده است که در روز قیامت به اوج خود میرسد، زیرا همه آنها به خاطر این است که به وصال تو نائل نخواهند شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل
مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل
بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا
در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل
ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم
[...]
ای نگاری که به حسن از تو زند حور مثل
ای غزالی که سزاوار سرودی و غزل
بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل
که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل
سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی
[...]
جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
کوه را از مدت سایهٔ ابر و نم شب
پر طرایف شود اطراف چه هامون و چه تل
سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا
[...]
ماجرایی که میان من و گردون رفتست
دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل
تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم
بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل
در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو
[...]
شتران مست شدستند، ببین رقص جمل
زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل
علم ما دادهی او و ره ما جادهی او
گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل
دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.